⁹{‌چرا بدون اجازه منو میبوسی؟}

212 60 42
                                    

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🌕
ببخشید دیر شد🙏✨

توی این چند رو همه فقط داشتن تمرین می‌کردن و روی بازی تمرکز میکردن

هنوزم گیجم و نمی‌دونم دقیقا میخوام چیکار کنم اما تصمیم گرفتم فقط روی بردم و بازیکن کار کنم مطمئنم کای منو انتخاب می‌کنه و کای توی بازی شوخی نداره البته....
منم ندارم !

توی آشپزخونه رفتم و برای خودم ایس لاته درست کردم تنها قهوه ای بود که دوست داشتم
با قهوه توی دستم سمت میز بازی رفتم ساعت 3 صبح بود و همه خواب بودن اما من هنوز باید تمرین می‌کردم
یه جمله هست که خیلی دوسش دارم یه یوتوبر توسعه فردی میگه :« یا لذت کاری که می‌کنی نمیمونه ولی ، افتخار یا شرمندگیش چرا.

توی این چند روز حرف زیادی با تهکوک نزدم
درباره کای هم دیگه میخوام کامل فراموش کنم بدون در نظر گرفتن حسی که داشتم و حسی که دارم
کسی که تا آخر میمونه فقط خودمم کای قبلاً خودش رو ثابت کرد حاضر شد به خاطر بازی از من جدا شه
منم میخوام تو همون بازی ببرمش امیدوارم من با کای بیفتم یه حس انتقام دارم !...

داشتم بازی میکردم که گوشیم به صدا درآمد و شماره ناشناس بوددرد

جیمین: بله؟ شما؟

کای: حتی شمارم رو سیو نداری..

جیمین با شنیدن صدای کای تعجب کرد و گفت : خیلی پروی

جیمین خواست قطع کنه که کای گفت: بیا اینجا

جیمین نمی‌خواست بره اما کنجکاو بود پس پرسید : کجا؟

کای: بیا بار

جیمین: مستی؟

جیمین قلبش درد میکرد دستش رو روی قلبش گذاشت و در ادامه حرفش گفت : همیشه منو برای هوست میخوای نه عشق :)

جیمین: متاسفم اما من هرزه نیستم هیچوقت هم نبودم :) !

جیمین تلفن رو قطع کرد و کای باز هم زنگ زد
اما جیمین تصمیمش رو گرفته بود دیگه قرار نبود به کای فرصت بده

...

دیگه هوا روشن شده و میخوام برم بخوابم در اتاقم رو باز کرد و صدای تهیونگ متوقفم کرد

تهیونگ من اومد و گفت : اشکال ندارد بیام تو اتاقت

جیمین چشماش رو مالوند و گفت : نه اوکیه بیا تو

ته داخل رفت و بعد جیمین

...

ویمین روی تخت نشستن و جیمین گفت : چیزی شده؟

ته: خب ...

جیمین: خب؟

ته: ساعت پنج صبح و تو هنوز بیداری چرا؟

★Cue Ball ★Where stories live. Discover now