ChApTeR 13

835 111 21
                                    

-هممم..
برای اینکه اون سکوت مسخره از بین بره و من بیشتر تحملو از دست ندم سعی کردم حرف بزنم
-بهتره...بهتره بریم..بریم..پیش بقیه..
-لو؟
-بله؟
-ه..هیچی(منم دلم میخواد لو رو خفه کنم هری جان)
-پاشو بریم
بلند شدم و اروم قدم برداشتم که هری بلند شد و اومد پیشم
-اونا کجان؟
-اون رستوران اونجا..شرط میبندم..یکی از قسمتای مورد علاقه جورجی اون رستورانه
-باشه
رفتیم تو رستوران که دیدم جورجی و نایل نشستن و دارن بستنی میخورن و میخندن(خوشن این دوتا ها)
-چه خبرتونه؟
اینو درحالی گفتم که صندلی بغل جورجی رو کشیدم عقب و نشستم روش
-واای لو نایل دیوونه ترین و مسخره ترین شیطون ترین ادمیه که دیدم
یه اخم کوچولو کردم
-پس من چی؟
-بعد تو نایل داداشی
گونمو بوسید و سرشو رو شونم گذاشت
-پیاده شین باهم بریم
هری گفت و پوزخند زد(:|)این چشه؟
-منظورت چیه هری؟
-هبچی باو منظورش اینه که انقدر لاو نترکونین برادر و خواهر
نایل گفت و چشم غره رفت
-اوووووه چقدر حسود مگه چیه؟داداشمه میفهمی؟داداش..فامیلیمون یکیهه جفتمون تا..
پریدم وسط حرفش
-جفتمون مالیکیم
-اوپس اره همین که لو گفت
هری چشم غره رفت و نایل چشماشو بست
-خب بابا نخورین منو
جورجی با یه نیشخند گفت
-راستی زین و الکس کجان؟
من پرسیدم
-رفتن..
دستاشو تو هوا تکون داد
-هووووو ترن هوااایییی
-اوه..
-نایل من دارم برمیگردم خونه..باهام میای یا پیاده میای؟
-اوه اوه هری خشمگین میشود
جورجی گفت و نایل بلند خندید البته منم خندیدم..و هری..پوزخند زد..بخدا این روانیه بجون خودم باید تیمارستان بستری شه
-نایل میای یا نه؟
-خب خب نزن منو اومدم..بای جورجی..بای لو
-بابای نایللللل
-خدافظ نایل و هری
-خدافظ لو
هری زمزمه کرد و رفت و دنبالش نایل رفت
-لو؟
-جانم جورجی؟
-این دوتا که از ما دیوونه ترن
-اره الان فهمیدم از ما دیوونه ترم وجود داره
اینو گفتم و با جورجی خندیدم
-لو؟
-جانم؟
-من میترسم
-از چی؟
سرشو بلند کرد و زل زد تو چشمام
-اون توام از من بگیره
-جورجی هیشکی نمیتونه ما رو از هم جدا کنه
-قول بده
-جورجی..
-لو قول بدهه
-باشه..باشه قول میدم..قول میدم
-لو..میشه..بریم خونه؟
-باشه عشقم بریم
بلند شدم و بلندش کردم
-میخوای کولت کنم؟
-چی؟
-تا ماشین کولت کنم..
-دیوونه شدی؟
-بودم عشقم
-میدونم ولی یعنی..
-اهه ولی و یعنی نداریم بپر
یکم خم شدم
-لو..
-بپپپر
-روانیییی
پرید رو کمرم و پاهاشو دورم حلقه کرد و منم دستامو رو پاهاش گذاشتم(منم میخوام)
-لوووو منو بندازی قسم میخورم خفت میکنم
-سفت بهم بچسب کوچولو
محکم تر گرفتمش و دویدم طرف پارکینگ
-ججیییغغغغغغ
-هیییش اروم
-لوییس ویلیام تامیلسون بزارم زمییین
-نمیشه جورجیا رزالی تامیلسون
سرعتمو بیشتر کردم و رسیدم به ماشین و گذاشتمش زمین
-وواای تهوع گرفتمم..لو برسیم خونه میکشمتتت..فقط منو ببر خونههه اونم سالم
-چشم پرنسس
نشست تو ماشین و منم نشستم و مثه دیوونه ها روندم و رسیدیم خونه
-لووووووو مییییییکشمممتتتتتت
-اوه اوه اروم باش خواهرم
-میییکشششمتتتت
دویدم تو خونه اونم دنبالم دوید و کفششو دراورد
-واااستا..جرعت داری واستا
-چی؟صدا قطع و وصل میشه
-وایستا تامیلسووون
-نمیشه تامیلسون
همونجور که نفس نفس میزد پرت شد رو مبل
-کاریت ندارم باو..خسته شدم
-اخیشش
افتادم بغلش..همونجور که نفس نفس میزدیم صدای زنگ اومد و جورجی رفت طرف در و بازش کرد
-س..ساموئل؟
اخرین چیزی بود که قبل اینکه سرمو برگردونم شنیدم

★†★†★†★†
هااای^_^
با چپتر جدید بازگشتم=)
یوهاهاها کی فکرشو میکرد؟
هیشکییی=)
از راز ساموئل چپتر بعد پی میبرید
فقط من فن فیک جدیدمو گذاشتم خوشحال میشم بخونینش و نظرتونو بگین:)
اونم لریه*-*
اگه ببینم زیاد طرفدارش نیستین پاکش میکنم
ووت اند کامنت فراموش نشه عشقولیا ♥

No CoNtRoLWhere stories live. Discover now