admission

1.2K 178 74
                                    

"تو کجا بودی؟" لویی به لیام چشم غره رفت "تو 6 دقیقه دیر رسیدی "
"ببخشید" لیام گفت "من با تلفن با دنیل بودم ما یه دعوا داشتیم "

لویی سرشو تکون داد " موجه نیست" اما لویی بعدش دیگه چیزی نگفت و اونها با هم دیگه به سمت استخر رفتن، باهم میخندیدن و جوک میگفتن و بعد هم لیام به اونها پیوست ، وقتی که یه خورده حالش بهتر شد.

وقتی که رسیدن زین بهشون گفت که خوش بگذره و بعد گفت که میرم سیگار بکشم

" باشه ما احتمالا یه خورده کنار استخر وقت تلف میکنیم و بعد منتظرتیم " هری بهش جواب داد.

استخر مثله همیشه بود و پسرا حوله هاشون رو یه گوشه گذاشتن قبل از اینکه بپرن توی اب.

نایل بهشون نگاه میکرد که میخندن و اب به اطراف می پاشن وقتی که اون داشت لبه ی لباسش رو میکشید و یه جورایی خودشو مجبور میکرد که شجاعت دراوردن تیشرتش رو پیدا کنه...

" زودباش نایل چرا وایسادی؟ " هری پرسید وقتی که فهمید نایل باهاشون توی اب نیست.

نایل سرشو تکون داد و اروم گفت 'هیچی' قبل از اینکه لباسش رو دربیاره.

اون شنید که یکی نفسش حبس شده و اون نگاه خیرش رو رو به زمین کرد و نمیتونست به حالت صورت دوستش نگاه کنه ، اونها هیچ وقت زخمش رو ندیدن اون همیشه زخمش رو از اونها مخفی نگه داشته ، درست مثله مخفی نگه داشتن اون از خودش و هیچ وقت هم دربارش صحبت نکرده اون شک داشت که اونها حتی زخمش رو تو بیمارستان دیده باشن ( اگرچه پسرا چندین بار اونو دیدن وقتی که کمک کردن به حمام بره یا لباساش رو عوض کنه ولی اون فکر میکرد همیشه باند روش بوده )

اونها چی دارن فکر میکنن؟نایل مطمئن نبود که بخواد بدونه اون با حالت دست پاچگی دست هاش رو دور خودش پیچید .

" نایل" لویی اروم گفت " تو واقعا نیاز داری یه مقدار وزن اضافه کنی. من مطمئنم میتونم دنده هات رو بشمرم" نایل زیر چشمی به لویی نگاه کرد و لویی هم بهش یه لبخند صمیمانه زد.

"حالا تو میخوای بیای تو استخر یا باید بیام پرتت کنم ؟" لویی پرسید و درست مثله همیشه همه چی به حال عادی برگشت.

نیم ساعت اول همینطوری گذشت قبل از اینکه لویی اونهارو به دوتا تیم برای بازی سطح بالای والیبال ابی تقسیم کنه.

نایل کسی که تو تیم لویی و زین بود فقط تونست نیمه ی اول رو بازی کنه و تصمیم گرفت بره گوشه ی استخر بشینه و نیمه ی دوم نقش داور باشه چون خیلی خسته بود و بدنش خیلی درد میکرد که بخواد بازی کردن رو ادامه بده و هنوزم بهش خوش میگذشت وقتی که به دوست هاش نگاه میکرد ، اگرچه چشمهاش روی بدن نیمه لخت لیام بود ولی خب کسی متوجه نشد.

Nightmare(persian translation)(niam)Where stories live. Discover now