Chapter 3

3K 553 171
                                    

["لویی تو مطمئنی؟"
لیام با صدای ارومی پرسید و لویی همونطور که زبونش روبیرون اورده بود و دستگاه توی دستش روپایین میکشید شونه هاش رو بالا انداخت

"لویی بیخیال شو پسر، توکه میدونی اون چقدر روموهاش حساسه" زین همونطور که از استرس بالا پایین میپرید گفت

لویی چشم از شاهکارش برداشت وبه اون دو نفر نگاه کرد وبعد از تحویل دادن لبخند دندون نمایی گفت:"بیخیال، این فقط یه شوخیه"

قبل از اینکه برگرده از روی حواس پرتی اتوی مو رو انداخت و همزمان با گردشدن چشمای لیام وزین چشمای هری باشدت باز شد و بادیدن حالت صورت لویی سریع روی تخت نشست

"چیشده؟" با نفس بریده پرسید و به لویی که خشکش زده بود نگاه کرد

مردمکای لیام و زین به سرعت بین پسرای روبه روشون میچرخید

نگاه متعجب هری از روی لویی خشک شده به سمت پایین سر خورد وبادیدن دستگاه مشکی رنگ چشماش گرد شد

سریع از روی تخت پایین پرید و خودشو به جلوی اینه رسوند

به موهاش که حالا دو حالت مختلف به خودشون گرفته بودن نگاه کرد، دستش رو روی قسمتی که حالا صاف شده بود کشید

"لعنتی" زیر لب زمزمه کرد ولی صداش جوری بود که به گوش برسه

با شنیدن صدای کشیده شدن جسمی روی ملافه های روی تخت برگشت و لویی رو دید که بالبخند نگاهش میکنه

انگشت اشارش رو به سمت موهای صافش گرفت و با صدای پراز حرصی گفت:"چرا؟"

لویی شونه هاش رو بالا انداخت وگفت: "میخواستم ببینم چه شکلی میشی"

لویی به صورت هری که از حرص قرمز شده بود با لذت نگاه میکرد تا اینکه بادیدن جمع شدن صورت روبه روش وا رفت، لبای هری لرزید قبل از اینکه بزنه زیر گریه

لویی با سرعت به سمتش رفت و بدن هزاش رو توی بقلش گرفت

لیام روی پیشونیش کوبید و همونطور که به سمت بیرون اتاق میرفت گفت:"میدونستم"

لویی همونطور که روی موهای هری رو میبوسید گفت:"ببخشید عشقم، فکر نمیکردم ناراحت بشی"

"تو مگه نمیدونی من چقدر روموهام حساسم؟"

هری رو از توی بقلش دراورد و همونطور که روی صورتش دست میکشید گفت"گریه نکن عزیزم، همیشه که تو همین حالت نمیمونن"

هری موهاشو توی دستش گرفت وبا حرص گفت"اینجوری زشت میشم"

لویی با خنده دستای هری رو توی دستش گرفت و هردوتاشون رو بوسید، با شیفتگی به هری نگاه کرد وبا لحن پر از افتخاری گفت"عشق من تو هر حالتی خوشگله"

Cancer [L.S] (Completed)Where stories live. Discover now