' چرا لبخند نمى زنين ؟ 'هفتمين نفر بود . از ساعت يازده و چهارده دقيقه . اين هفتمين نفر بود كه هرى اين سوال رو ازش مى پرسيد . ويل از سر ميدان فرنك شروع كرده بود و هرى از كوچه ى يك .
ادميزادى نبود كه به پرسش پاسخ دهد . كه قانع كند . هيچوقت ادميزادى پيدا نخواهيد كرد كه قانع كند يا پاسخ كاملى به پرسشتان بدهد . ادميزاد يا موضوع را منحرف مى كند تا اذهان را به سمت ديدگاه خود سوق دهد يا پاسخى حفظ شده يا از پيش تعيين شده و يا تكرارى مى دهد.
نفر هفتم گرماى هوا را بهانه كرد . نفر دوم پزشكى بود كه از تاثير لبخند بر بدن بى خبر بود . نفر پنجم مشتى بر دهان هرى كوبيد . نفر اول نگاه كرد . نفر چهارم لبخند زد و هرى رو بغل كرد .
مى تونم لبخندتون رو ببينم ؟
نفر هشتم . لبخند . لطفاً لبخند بزن .
- چرا همچين چيزى مى خواهى ؟
هرى : چرا فقط لبخند نمى زنين ؟
- زندگى .
هرى : پس لبخند بزنين . مى دونين من خيلى
صداى ويل هست . اين صداى فرياد ويل هست .ويل : ' احمق ها . ادميزاد هاى احمق . '
ويل روى سنگ ايستاده . اون ويله .
ويل : ' از همان روز اول بهانه اورده ايم . مقصر پيدا كرديم . از همان روز اول همين بوديم . همين بوديم و يك ذره هم تلاش نكرديم . اگر نمى دانيد برايتان مى گويم . پست تر و پوچ تر از حيواناتيم . كند تر از ساعت هاييم . عقب تر از فصل هاييم . بى رنگ تر از شيشه ايم. و آشفته تر از جهانيم .
اگر اخبار از جنگ بگويد معترضانيم ، اما به خاطر دنيا و خودمان قدم بر نمى داريم .ادم ها . احمقيم ما . همين كه لبخند نمى زنيم احمقيم . همين كه ادميم احمقيم . اگر هيچگاه نور را نمى ديديم خواستار نور و لامپ و برق نبوديم . اگر گياه را نمى ديديم ، طبيعت را نمى شناختيم . اگر هواى سرد را حس نمى كرديم گرما را نمى شناختيم . بهانه مى اوريم چون ديديم . چون چشم داريم . چون ديديم كه شاكى باشيم كه معترض باشيم . كه لبخند نزنيم . ديديم تا بهانه بسازيم و ديدن را بهانه كرديم .
لبخند نمى زنيد ؟ نزنيد . اى ادم ها . اى احمق ها . لبخند نزنيد .
از توانايى هاى قشنگ ادميزاديتان بهره نمى گيريد ، خواهش مى كنم از نا پسند ها هم استفاده نكنيد . اگر لبخندى نيست . حرف هم نزنيد . اگر لبخندى نيست نبينيد . اگر لبخندى نيست گوش ندهيد .
[ اشك هاى ويل مى ريزن ]ولى
ادم هاى بزرگ . لبخند بزنيد . ببينيد و به زيبايى لبخند بزنيد . لبخند بزنيد . خواهش مى كنم . لبخند بزنيد . '
![](https://img.wattpad.com/cover/149244446-288-k112000.jpg)
YOU ARE READING
Frank Square
General Fictionامروز در خيابانى راه مى رفتم ، لبخندى نديدم . ممكنه اين گل رو از من قبول كنيد ؟