پایانی دیگر

939 181 36
                                    

یک روز بعد از این که هری و لویی همو دیدن

لویی: هی بیبی

هری: لو؟

هری: متوجه ای که ما الان کنار همیم و داریم کادل میکنیم؟

لویی: میدونم ولی خب این روش سنتیشه

هری: اوه

لویی: آره ، به هر حال خیلی خوشحالم که بالاخره همو دیدیم

هری: منم خیلی خوشحالم

لویی: و خیلی خوشحالم که اون موقع ها که جواب نمیدادی داشتی با پلیسا حرف میزدی تا پدرتو دستگیر کنن

لویی: خیلی بهت افتخار میکنم بیبی بوی

هری: من خیلی متاسفم که جوابتو نداده بودم

لویی: اشکالی نداره بیبی

هری: میتونم لبخندتو ببینم

لویی: معلومه که می تونی

لویی: تو به سینم چسبیدی

لویی: خیلی خوشحالم که الان میتونم ببوسمت

لویی: و باهات کادل کنم

لویی: و چال گونه تو ببینم و فشارشون بدممممممم

لویی: و خیلی خوشحالم که میتونم بغلت کنم تا ببینی واقعا چقد دوسِت دارم

هری: من خیلی خوشحالم که میتونم گونه ت رو نوازش کنم

هری: و من واقعا دوس دارم ببوسمت

لویی: منم همین طور بیبی بوی

هری: :)

هری: اینو بعدا باید بیشتر انجام بدیم ، تو این طور فکر نمیکنی؟ ؛)))

لویی: هری استااااااایییییییللللزززززز

لویی: لاس زدن با منو تموم کنننننن

لویی: ما همین الانشم داریم قرار میذاریم پس نیاز نیس تلاش کنی تا مخمو بزنی

لویی: میدونی چیه بیبی؟

هری: چیه؟

لویی: عاشقتم

لویی: خیلی عاشقتم

هری: میدونم

هری: منم عاشقتم

لویی: هاها این خیلی سخته که تو این شرایط ببوسمت

لویی: ولی اگه واقعا نیاز داری میتونم تلاشمو بکنم

لویی: مگه اینکه گردنتو اذیت کنه :((((

هری: نه اذیت نمیکنه لو

هری: و من واقعا بوسیدنتو دوس دارم

لویی: میدونم

لویی: منم دوس دارم

لویی: هی عشق من؟

هری: بله لو؟

لویی: من عاشقتم ، باشه؟

هری: باشه .

————————————-
یادداشت نویسنده: من به خودم قول داده بودم که اینو ننویسم ولی وقتی برای یکی از کسایی که فن فیکو می خوند نوشتمش قولمو شکوندم (چون توی پرایوت مسیج ازم خواسته بود)
به هر حال، یه سری چیزا رو تغییر دادم وقتی که برای اون نوشتمش. و اینو پابلیش کردم چون شماها لیاقتشو دارین.

مکالمات غم زده~[LS]Where stories live. Discover now