هفت روز از نبودِ اون گذشته بود.
هفت روز از اخرین دیدار،
هفت روز از اخرین آغوشی که نصیب اونها شده بود.هفت روز گذشته بود و این، هفتمین شبی بود که ویلیام، توان به خواب رفتن نداشت.
بدون ادوارد، هر چیزی برای اون به دشوارترین کار ممکن، بدل شده بود.
بدون ادوارد، روزها طولانیتر بودند و خورشید، سختتر از همیشه، به خواب فرو میرفت.
شبها دردناکتر میگذشتند و نیمهشب، تبدیل به کابوسی در بیداریِ ویلیام شده بود.
هر گوشه از کاخ، تصویر ادوارد رو میدید.
سرابی که قرار نبود به پایان برسه.به محض بسته شدنِ چشمهاش، لبخندهای ادوارد بودند که پشت پلکهای اون ظاهر میشدند.
برای هفت روز، ویلیام، به عبوسترین موجود روی زمین تبدیل شده بود.
حتی زین هم توان صحبت با اون رو نداشت.
ویلیام به هر چیز کوچکی به شدت واکنش نشان میداد و فورا خشمگین میشد.آخرین باری که زین وارد اتاق اون شد، ویلیام به بدترین شکل ممکن اون رو از اتاق بیرون کرد.
حالا،دوباره نیمهشب فرا رسیده بود.
ویلیام به تمام رفتارهاش فکر میکرد و از رفتاری که با بهترین و مهمترین افراد زندگیش داشت، احساس ندامت میکرد.و دلتنگی...امان اون رو بریده بود.
چشمانش رو بست و یکبار دیگه، ادوارد با لبخند زیبا و معصومش، به اون خیره شد.
ویلیام، فاصلهای تا جنون نداشت.
اون با ادواردِ میان رویاهاش، صحبت میکرد.اون رو به آغوش میکشید و لبهای خوشطعمِ اون رو مزه میکرد.
چشمان خیسش رو باز کرد و به سمت قلموها و تابلوهای نقاشیای که برای مدتی طولانی گوشهی اتاق، بیهیچ توجهی باقی مانده بودند رفت.
نگاهی به اونها انداخت و دستش رو به سمت پارچهی سفیدی که لکههای رنگی روی اون بود، دراز کرد.
پارچه رو میان انگشتهاش گرفت و اون رو عقب کشید.
برای لحظهای، با دیدنِ تصویرِ روی بوم، لبخند تلخی روی لبهاش نشست.
لبخندی که تلخیِ اون، تا قلبِ بیتاب اون، نفوذ کرد.
به اثر نیمهکارهی روی بوم خیره شد.
به اثری که حتی توان نشان دادنِ نیمی از زیباییِ اون رو هم نداشت.جلوتر رفت و انگشتانش رو به آرامی، روی بوم حرکت داد.
روی تصویر چهرهی پسری که جزء بزرگی از تمام وجود اون شده بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/167287021-288-k5320.jpg)
YOU ARE READING
King Of My Heart~L.S[Completed]
Fanfictionو عشق، بی هیچ ریشه ای، می روید در قلبِ تو... بی هیچ نجوایی، فریاد میکشد و حل میشود میانِ سرخیِ رگ هایت... ___ اواخر قرن هجده میلادی. سلطنت...دیدار...مرگ...سرنوشت... و جرقه ی عشقی نافرجام. بهار97