دو

3K 294 104
                                    

گربه نگه داری برای لویی یه کار هفته ای میشه. راجع بهش موافقت نکردن – مثلا هری توی تقویمش نمیذارتش. تقویم نداره حتی. ولی لویی باید برای فیلم جدیدش دور دنیا تبلیغات زیادی بکنه، و هی به هری زنگ میزنه. یه بار حتی پیشنهاد کرد بیشتر بهش پول بده چون "این داره یه کار همیشگی میشه، تو احتمالا داری از دانشگاه عقب میافتی یا همچین چیزی."

هری تقریبا بهش گفت تنها چیزی که بهش فکر میکنه اینه که بگه کمتر بهش پول بده، اینقدر که بهش خوش میگذره. عاشق فلافباله، پنت هاوس لویی محل عالی برای درس خوندنه (همسایه هایی که صداشون از پشت دیوارهای اندازه کاغذ شنیده شه نداره، بالاخره یه لپ تاپ خوب هست)، و آره، این که میتونه وقتی لویی از هرجا که هست برمیگرده باهاش حرف بزنه خوبه. (حالا کاملا باهم رفیقن. مشکلی نیست.)

لویی قبول کرد که حقوق رو همون چیزی که هست نگه دارن (که حتی الانشم خیلی زیاده)، ولی قول داد خونه رو مهمان نوازانه تر کنه. هری اصلا فکر نمیکرد همچین چیزی ممکن باشه. بعد میره و چیزهای بیشتری پیدا میکنه که لویی براش گذاشته، هرکدوم با یه برچسب روشون. یه مقدار زیادی توت فرنگی و موز، پس حتما هری به علاقه بیش از اندازه اش به میوه ها اشاره کرده. یه بسته دی وی دی کمدی های رمانتیک که توی نصفشون لویی بازی کرده. چند تا سی دی از التون جان و چیزهایی شبیهش برای جو درس خوندن.

بعد میره توی اتاق و. چیزهای بیشتر پیدا میکنه. چیزهای مربوط به سکس.

و به طرز زشتی عجیبه، ولی کاملا به روحیه شوخیه ناجوانمردانه لویی میخوره.

هری برنامه ای برای استفاده کردن ازشون نداره، چون یه شوخیه و هری بهتر از این حرفاست، ولی. لویی توی یکی از اون دی وی دی ها لخت قدم میزنه. توی یکی از اون دی وی دی ها با ازرا میلر میخوابه. و هری توی خونه اشه، جایی که همه چیز بوی اونو میده، و ملحفه های ابریشمی هستن و خیلی آسونه که لویی رو تصور کنه که ازشون استفاده میکنه.

هری واقعا برنامه ای برای استفاده کردن ازشون نداشت. اتفاق های بد میافتن.

و بعد باید نصفه شب بره فروشگاه تسکو تا لینت رو جایگزین کنه، چون تصور اینکه لویی بدونه باعث میشه هری باد کنه. یک تا سه صبح صرف شستن ملحفه ها میشن. سه تا چهار عذاب دادن فلافباله که هیچوقت به کسی نگه، درصورتی که چیزی شنیده باشه. پنج تا یازده یه خواب نامنظمه.

حداقل این دفعه میرسه یه دوش بگیره و یکم صبحونه آماده کنه قبل از اینکه لویی برسه خونه. "عسلم، من رسیدم خونه!" با یه صدای زیادی مهربون داد میزنه و با وقار به آشپرخانه میاد. تظاهر میکنه کراوتش را مرتب میکنه (هدفن) و کیف دستیش رو میندازه (کلاه نقاب دار) روی میز ثابت وسط آشپزخونه و بعد میگه "بنظر خوشمزه میاد عروسک." و بالا خم میشه تا لپ هری رو ببوسه.

داستانی که هری توش واقعا ده تا گربه نداره.Where stories live. Discover now