Chapter 10

3.4K 407 264
                                    



خب من درواقع این چپترو خیلی دوست دارم چون اونا یه جورایی به هم نزدیکتر میشن (:

*****

چهار ساعت قبل از اینکه همه مهمونا برسن، لویی واقعا توی دلش یه شک و استرس بزرگ درباره پارتی توی دلش احساس میکرد. الان نزدیک دوروز بود که توی خونه به این بزرگی تنها بود و بخاطر همین داشت از دیروز برنامه ریزی میکرد تا پارتیو چطوری برگزار کنه. اون به معنای واقعی کلمه رفت مغازه ای که اسمش تسکو یا یه همچین چیزی بود تا یه سری خوراکی و وسایل مورد نیاز پارتی رو بخره.

اون تقریبا دوهزار پوند چیپس، الکل (بله اون الان از نظر سنی میتونست برای خودش الکل بخره و این واقعا خوشحالش میکرد) و خوراکی های دیگه ای که فکر میکرد نیازه خرید. اوردنشون به خونه اونم با ماشین خودش یه کمی سخت بود ولی به هرحال لویی کارشو خوب انجام داد.

پذیرایی و اشپزخونه حالا پره خوراکی و نوشیدنی های مختلف بود، درست همون کاری که نایل توی پارتی هاش انجام میداد. لویی راجب موزیک نگران نبود چون میدونست نایل یو اس بی که پره اهنگه رو با خودش میاره و اونا فولدر "پارتی میوزیک" رو وقتی که یو اس بی رو به سیستم اسپیکر خونه وصل کردن پلی میکنن.

لویی همزمان هم هیجان زده و هم مضطرب بود و واقعا از نایل بابت ایده پارتی شخصی قبل از ورود مهمونا تشکر میکرد چون میتونست یه هم نوشیدنی بخوره و خوشحال بود که مهموناش از یه ساعت قبل نمیومدن و اون میتونست ریلکس کنه.

لویی یه بلیز سفید ابی راه راه همراه یه شلوار جین ابی تنگ با یه کانورس سفید جدید پوشیده بود. موهاشو به طرز خیلی سافتی جلوی صورتش مایل به راست ریخته بود و عطر "hugo boss" به خودش زده بود.

"تومو باید ریلکس باشی، مردم از پارتیت خوششون میاد"

نایل بهش اطمینان داد و ضربه ارومی به پشتش زد.

"میدونم، ولی اگه خونمو به اشغال دونی تبدیل کنن چی؟"

"خیلی ناراحت شدم که راجب دوستام اینطوری فکر میکنی"

لویی به هری که اینو گفته بود و داشت برای خودش یه بطری ابجو باز میکرد نگاه کرد. اون یه تیشرت نیروانای سفید، جینای مشکی تنگ و یه ونس مشکی پوشیده بود. و البته همون ژاکتی که همیشه دور کمر لاغرش میبست.

"یکم میخوای؟"

هری وقتی که کنار لویی نشست و دستشو دور شونش انداخت پرسید.

لویی عصبی به اطراف نگاهی انداخت تا ببینه بقیه متوجهشون شدن یا نه ولی کسی حواسش به اونا نبود. نایل و باربارا با موزیک سرگرم بودن و لیام و زین داشتن با پری و جید حرف میزدن.

Baby Heaven's In Your Eyes [L/S: Persian Translation]Where stories live. Discover now