jk

2.4K 182 8
                                    

حوصلم خیلی سر رفته بود تهیونگم رفته بود بیرون.عمارت هم فقط محافظا بودن ک ازم مراقبت کنن و من خیلی کلافه بودم.ب فکرم رسید ک برم تو اتاق تهیونگ و ی تابی توش بزنم.درو اروم باز کردم ی اتاق بزرگ ی بار کوچیک سمت چپ اتاق بود ی میز گرد سمت راست اتاق بود و ی دست مبل راحتی با ی تخت بزرگ با تاج بزرگ بالا سرش و ی میز توالت تا حالا تو اتاقش نیومده بودم وخیلی عالی بود ب سمت میزش رفتم و در کشوشو باز کردم دفتر خاطرات تهیونگ بود ی دفتر دیگه هم بود خاطرات...نننن امکان ندارههه...و...ویکتوریااااا!!!؟؟؟ای...این امکان نداره همون ویکتوریا باشه سریع بازش کردم
ویکتوریا متولد داعه گو سال 1995
امروز منو اوردن تو ی عمارت بزرگ
با داد مردی ک میگفت
تاعوووو بجمبب ارباب تهیونگ خوشش نمیاد منتظر بمونه با صدای بمِ کسی بهش نگاه کردم
یونگیی بهترینشو برام بیار بقیشونم برا خودت
داشت قدم میزد ک جلوم ایستاد سرم پایین بود خیلی ترسیده بودم با شصتش چونمو گرفت و سرم اورد بالا تو اولین نگا اون خیلی جذاب بود موهای طوسی لبای سرخ لنز ابی ولی وقتی بیشتر ب چشماش نگاه میکردی
برق شهوتو میشد توش دید با صدای بمش ازم پرسید
تهیونگ:اسمت چیه کوچولو؟
...
اخمی کرد و چونمو بیشتر فشار داد
تهیونگ:بهت گفتم اسمت چیهه؟؟
و...ویکتوریااا
لبخندی زد ویکتوریاا اسمت خیلی قشنگه
تهیونگ:یونگیی این ماله من ب سانی بگو اوکیش کنه
****
دفترو بستم و اشکامو پاک کردم ویکتوریای منه...تهیونگ هیچ وقت بهم نگفته بود ک برده
میاره بزار ببینم تاریخش ماله کیه.....
با دیدن تاریخش فهمیدم ک ماله 6 ساله پیشه پس تهیونگ همونطور ک گفته بود دیگه اینکارو نمیکنه دفتر خاطرات تهیونگو برداشتم و تند تند ورق زدم
ک رسیدم وسط دفتر دیگه چیزی ننوشته بود
ب صفحه قبلش نگاه کردم
تهیونگ:امروز من کسی ک 1 سال تموم عاشقانه میپرستیدمش رو کشتم من عاشقش بودم من دیوونش بودم حتی یک بار بدون اجازش بوسش نکردم با اینکه دلم پر میکشید براش اون عاشق یکی دیگه بود اون قلبمو شکست اون نباید ماله کسه دیگه ایی باشه یا من یا هیچ کس
متاسفم ویکتوریای من
کسی ک عاشقته
*************
با صداش از جام پریدم
تهیونگ:چیکار داری میکنی...؟؟!!
اروم از جام بلد شدم ت...تهیونگ
با عصبانید سمتم اومد ب چه حقی دفترات خصوصیه منو خوندی
ت..تهیونگ م...من حوصلم سر رفته بود قصد فضولی نداشتم...
با عصبانیت سمتم اومد
باید تنبیهت کنم تا ادم بشی
ت...تهیونگم ا...التماست میکنم...ت...تهیونگ نننن
با پرت شدنم رو تخت و بدش بلا فاصله اومدنش روم و نگاه های عصبیش بد جوری وحشت کردم
قرار ی شب سختو تحمل کنیی....

jockerWhere stories live. Discover now