☕💞8💞☕

2.3K 557 55
                                    

#part8

#I_Love_You_my_bunny

کریس خسته بود... راست کرده بود... درد داشت... کثیف بود ... ولی خوشحال بود ، احمقانس اما خوشحال بود که تونسته کل این یک هفته ی طاقت فرسا رو طی کنه و از پس اون خرابکار مظلوم نما بر بیاد ... حقیقت داشت سوهو یه بانیه خرابکار و شلخته بود روز سوم دورش کریس رفت تا براش کنسرو بگیره و وقتی برگشت احساس مرگ کرد . بانی کوچولو وسط اتاقشون نشسته بود دورشو با لباسای کریس پر کرده بود یکی از هودی های گشادشو پوشیده بود و بدون اینکه شلوار بپوشه داشت روی باسنشو روی پارکت تکون می داد و با اشتیاق کیف کریسو برای چیز نامعلومی می گشت .

جالب این بود که با هر چیز کوچیک و بزرگی که از تو کیف در میاورد ذوق زده چشماشو گرد می کرد و صدا هیع مانندی در میاورد .

خب... کریس راه رفته تا اتاقو برگشت و تا بیست دقیقه بعد که سوهو خوب شادیاشو کرد و تصمیم گرفت بره تو تختش ،بیرون از اتاق خون دماغ تِی می کشید و قربون صدقه کیوتیه اون بانی نرمالوش میشد .

روز چهارم با یه پورن زنده زندگی می کرد اینجوری بود که مکالمه بینشون توی چهار جمله خلاصه میشد که...

_باهام سکس کن

+اینکارو نمی کنم

_من باکرم

+منو با این حرفا خام نکن

و آخرشم سر میز ، توی دستشویی ، زمان خواب ، زیر پتو ... این دست سوهو بود که روی دیک کریس رژه ی نظامی میرفت و بعد پنج صدم ثانیه انگشتای کشیده ی کریس دستشو از دیکش جدا میکرد .

روز پنجم روز قهر بود اینجوری بود که کریس می گفت سوهو ، بانی قهر می کرد و کریس باید میرفت منت کشی .

روز ششم هم... روز عجیبی بود سوهو بهش خیره میشد ... چند ثانیه بعد چشماش گرد میشد ... چند ثانیه بعد مثل لبو قرمز می شد ... و بعد دوباره همون روند تکرار میشد .

روز هفتم روز بهشت بود کریس هرجا میرفت سوهو مثل جوجه اردک پشتش راه میوفتاد و بازوشو می گرفت حالا اونجا چه دستشویی  بود چه سلف دانشگاه البته که کریس حاضر نشد حتی هفتمین روز دوره سوهو رو بیاره بیرون تا مردم رایحه رضایتشو حس کنن .

و خب اینطوری بود که کل هفته فان رول گذشت و حالا کریس به سوهویی نگاه می کرد که رفته زیر پتو و بیرون نمیاد به عادت این هفت روز رفت کنارش : سوهووووییی چرا باز قهر کردییی؟؟

با یاد آوری اینکه سوهو دیگه تو دورش نیست لبشو گاز گرفت و یکم عقب رفت تا سوهو سرشو از زیر پتو در آورد .

_ک...کریس!

وولف از اینکه بعد از هفت روز داشت اسمش رو بطور ساده میشنید هم خوشحال بود هم ناراحت خب دیگه اسمشو : کریسی ، وویی، وولف بد قواره ، یا دراز بی خاصیت نمیشنید اما خب کریس این صفات و دوست داشت وقتی از دهان کوچولو و عسلی سوهو در میومد و باعث میشد بخواد بجای عصبی شدن بخورش و مثل نوع حیونیش همه جاشو لیس بزنه و فاک همین الانم همین حسو داشت : سوهو بیا بیرون من تمام اون حالاتو از برم *دروغ* همه ی اون حالات مال دوره ی جفتگیریت بوده باشه؟ من سرزنشت نمی کنم .

به گونه های بانی که سرختر میشد خیره شد چشماشو روی کمر کریس قفل کرده بود و لباشو روی هم فشار میداد .

_اون بوسه...

قلب وولف فشرده شد ، نمی خواست به خودش بگه اون بوسه هم جزو دوره ی سوهو بوده فقط می خواست به خودش بگه اون بوسه از روی احساسات سوهو هست اما... : درسته اون... لازم به توضیح نیست اونم بخاطر...

_خ...خودم ، خودم خواستم... م...مال دوره ام نبود...

مات به چشمای اشکی بانی کوچولوش خیره شد .

_ م...متاسفم...س...سارانگه... سارانگه کریس...

____________________________________

☁︎𝑯𝒐𝒕 𝑳𝒊𝒇𝒆☁︎ | 𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆 |Où les histoires vivent. Découvrez maintenant