20:32

88 9 0
                                    

20:32
زمانی که تمام این ها شروع میشه...
هر شب نه یه دقیقه کمتر و نه بیشتر.
فرقی نداره چقدر خسته ام و خوابم میاد، باید بلند شم و خودم رو به نزدیک ترین ساعت برسونم تا باهاش مواجهه شم.
فرقی نداره گوشیم و کجا میذارم یا اینکه تو اتاقم حتی یدونه ساعت مچی یا دیواری پیدا نمیشه.
من محکومم به دیدنش.
چرا باید اینجا باشم ؟ خب سوال قشنگیه...
شاید چون انقدر احمقم که نمی تونم از کسی بدم بیاد.
حتی اگه بلند بلند داد بزنم، بازم وقتی گریه می کنه...
بازم وقتی تو روم دروغ میگه.
در هر حال باعث میشه داد بزنم و بگم ازش متنفرم با اینکه که نیستم.

این چند شب آخر یکم متفاوت بود، گربه ام هرجا که باشه راس ساعت 20:40 دقیقه میاد و خودش تو بغلم جا میده.
از وقتی آوردمش همین وضعه، انگار داره به جای من سر تک تک آدم های این خونه داد میزنه.
میگن پت ها اخلاقشون شبیه کسی که باهاشون زندگی می کنن میشه، یعنی یا مریضی من واگیر داره یا صاحب قبلیش هم مثل من شب زنده داری هاش از این ساعت مزخرف شروع میشده. :)

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 28, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

A little galaxyWhere stories live. Discover now