Eve and Day

933 148 63
                                    

.
.
.
.
.
.
.
_______________

همه چیز مثل قبل پیش میرفت. هر از گاهی سکس داشتیم، و من یادم نمیاد که زندگیم قبل از وجود هری چجوری بود.

هرچند که من، همچنان، پیش خودم انکار میکردم که عاشقش شدم. هر دفعه که میدیدمش حسش میکردم، با هر نگاهی که بهم مینداخت و بعد از هر لمسی که داشتیم.

من تونسته بودم چشم‌های زیبای سبزش رو بشناسم و در خودم نمیبینم که بتونم از این راه برگردم.

روزی که میخواستم برگردم خونه مامانم‌اینا تو دانکستر رسیده بود، و من بابت رفتنم هم هیجان‌زده بودم و هم ناراحت. حالا هری رو تا هفته بعد نمیتونستم ببینم که می‌شد بعد از کریسمس. اونم میخواست بره مامان و خواهرش رو ببینه، پس حداقل تنها نمیموند.

و من دوباره نگران اینم که چه احساسی داره. بیخیال لویی. این فقط برای سکسه. فقط سکس. یه سکس عالی. پس تمومش کن.

چمدون بزرگی از لباسام رو با خودم به پذیرایی میبرم، تا آماده باشم که یه ساعت دیگه حرکت کنم. میخواستم با ماشین خودم برم، و خیلیم طول نمیکشید. چند ساعتی میشد، آره، ولی از هواپیما ارزون تر در میاد.

وقتی وارد پذیرایی میشم هیچکس اونجا نیست. هری احتمالا هنوز خوابه، و این موضوع ناراحتم نمیکرد. برام راحت تر میشه چون الان خیلی سخته که بخوام باهاش خداحافظی کنم.

برای گذروندن وقت با گوشیم بازی میکنم، و خیلی سریع داخلش غرق میشم.

"چقدر دیگه مونده تا بری؟" بعد از مدتی، صدایی از اونور اتاق میگه، و قلبم از ترس تندتند میزنه وقتی سرم رو برمیگردونم تا چهره زیباش رو ببینم. هری. روی به روی در اتاقش، با موهای شلخته و درحالی که فقط باکسر تنشه، ایستاده. تلاش میکنم جلوی عکس‌العمل چیزی اون پایین رو بگیرم، و همچنین چیزی داخل سینه ام.

به ساعت نگاه میکنم.

"40 دقیقه،" همونطور که دوباره بهش نگاه میکنم، میگم. "چطور؟"

‌"یه دقیقه بیا اینجا." برمیگرده داخل اتاقش و ناپدید میشه. گیج میشم اما همچنان بلند میشم تا ببینم چخبره.

میرم داخل، و انتظار دارم اونجا ببینمش اما کجاست؟ قسم میخورم الان همینجا بود. خیلی تاریک ه. چرا باید پرده‌ها رو جمع نکنه؟

*خب جیگرا اون چیه که من بخاطرش وسط پارت مزاحمتون میشم؟؟ آره آفرین همون 😂💔🔞*

یهویی دستش از ناکجاآباد میاد، منو میکشه سمت خودش و لب‌هاش به لب‌های من برخورد میکنن. بلافاصله واکنش نشون میدم و ناله میکنم و دستام پشت سرش میرن تا اونو سمت خودم فشار بدم. لب‌هامون سخت روی هم حرکت میکنن، داغ و خیسه، تا وقتی که اون به سمت گردنم حرکت میکنه، و شروع میکنه به گاز گرفتن، لیس زدن و مک زدن، و زانوهام میلرزن وقتی که نمیتونم در حال انجام اینکار ببینمش. دستام رو داخل موهاش فرو میکنم تا خودمو نگه دارم.

Broken Repair  (L.S)Where stories live. Discover now