Chapter 3 • Bar

193 42 25
                                    

3. بار

*از دید ته‌یان*

یه هفته گذشته بود و دخترا هنوزم غذاشونو آنلاین سفارش میدادن؛ درحالی که من به روند سابق غذا خوردنم تو کافه برگشته بودم. هیچ فایده ای نداشت چون از دخترا شنیده بودم که بکهیون همیشه واسه هر سفارش یه نگاهی به داخل کلاس میندازه.

هاه. کور خوندی پسر. قرار نیست منو گیر بندازی. قرار نیست من تبدیل به یکی از اسباب بازیات بشم.

درحالی که داشتم با مرد قدبلند کنارم ژست میگرفتم؛ عکاس داد زد: "یکم نزدیک تر لطفا"

امروز برای یه برند مشهور که تبلیغاتشو انجام میدم؛ عکس برداری دارم. یه شنبه¬ی آفتابیه و من رو مود سخت کار کردنم. به علاوه، مدلی که امروز باهاش کار میکنم واقعا مهربون و جذابه. باعث میشه بیشتر احساس خوشگلی بکنم.

وقتی کاری که عکاس خواسته بود رو انجام داد؛ با خجالت بهم لبخند زد. میتونم بگم که واقعا یه جنتلمنه.

"لبخند نزنین، حالت جدی و سرسخت لطفا."

به حرفش گوش کردیم.

تا یه ساعت بعدش ژستای مختلف گرفتیم تا بالاخره زمان استراحت رسید

Йой! Нажаль, це зображення не відповідає нашим правилам. Щоб продовжити публікацію, будь ласка, видаліть його або завантажте інше.


تا یه ساعت بعدش ژستای مختلف گرفتیم تا بالاخره زمان استراحت رسید.

همه بهمون "خسته نباشید." میگفتن.

"عالی بود تِنگ" چانیول دستشو برای های فایو بالا برد.

ازش پرسیدم: "خب، چی قراره بخوری؟"

"هممم... منتظر یه دوست میمونم. اون داره برام یه چیزایی میاره. امروز همه مهمون منن"^-^

"اوه، واقعا؟ خیلی لطف میکنی. ممنون!" و لبخندی به هم زدیم.

سراغ میکاپ آرتیستم رفتم تا رژ لبمو پاک کنه. به خاطر اینکه وقتی با رژلب غذا میخورم خیلی حس بدی دارم. به هرحال برام مهم نیست که یه زمانی رو رژ نداشته باشم چون لبام به طور طبیعی تقریبا یکم صورتیه.

𝐒𝐨 𝐒𝐮𝐝𝐝𝐞𝐧𝐥𝐲 • 𝐁𝐚𝐞𝐤𝐘𝐞𝐨𝐧Where stories live. Discover now