14. حسادت

632 118 79
                                    

Harry's POV

صبح‌های دوشنبه هیچوقت ازون روزایی نبودن که من بخواد ازشون خوشم بیاد. حس میکنم شاید هیچکس دیگه‌ای هم خوشش نیاد ازشون. حس اینکه بعد از دو روز تعطیلی و آزادی دوباره بخوای بری مدرسه خیلی رومخه.

چیزی که بیدارم کرد، صدای بلند گوشیم بود که بند نمیومد و روی میز کنار تختم همزمان ویبره میرفت؛ و وقتی گوشی رو برداشتم تا صداشو قطع کنم، چشمم به اسم لیام رو صفحه‌ش افتاد.
و خب آره این یکی از روشای مسخره‌ی لیام بود تا مطمئن بشه من بیدار میشم و میرم مدرسه. چون متنفره ازینکه صبح‌ دوشنبه‌ی مدرسه رفتنش رو بدون من شروع کنه؛ پس آره، همچین وقتایی همینقدر رو اعصاب میشه.
و یا حتی کارا.
دست کم باید یکی از ما دو تا کنارش باشیم.
و فاک ایت.. تقریبا کامل قضیه‌ی کارا رو فراموش کرده بودم که قراره ته و توشو دربیارم.

وقتی وارد حیاط مدرسه شدم، هنوز یکم از نون تست صبحانم باقی مونده بود. ولی قبل ازینکه بتونم آخرین گاز رو بهش بزنم، چشمم به کارا افتاد و سریع راهمو سمتش کج کردم.
" هی پسر، آخر هفته‌ت چطور گذشت؟ "
حینی که دستشو دور شونه‌م حلقه میکرد پرسید و سرشو سمتم چرخوند تا بتونه ببینتم

" عالی ینی نگم برات..
جم منو برداشت برد تا یکی از دوستای قدیمیشو ببینه که اتفاقی فهمیدیم از فامیلای لویی دوست زینه. از شانسم زین هم اونجا بود و تازه حدس بزن چی. زین هم همونجا بود. و همچنین یکی که یه مدتی روش کراش داشتم، عاستین "
با هیجانی که یه دفعه سراغم اومده بود گفتم و وقتی یه تای ابروش بالا رفت، شروع کردم تند تند همه ریز جزییاتو واسش تعریف کردن.

نمیتونستم از فکر کردن به اون پسره‌ی شرقی دست بردارم. حس میکنم اون احمقو دوسش دارم..

" حالا جدای ازون که از هول عاشقیت اسم زینو دو بار پشت سر هم گفتی، ولی اتفاقای باحالی افتاده واقعا حس میکنم جام اونجا خیلی خالی بوده "
با خنده‌ی کوتاهی گفت و یکم مکث کرد: " و ببخش که دیشب تماستو جواب ندادم. درک میکنم عشق آدمو کور و کر میکنه، ولی دیشب یکشنبه بود، و من بهت گفته بودم یک‌شنبه شبا بهم کلا زنگ نزنی. سرم شلوغ میشه اون‌وقتا "
با لبخند شرمنده‌‌ای حرفشو تموم کرد و نون تست دستمو سمت دهنم هل داد تا تمومش کنم.

" اوکی ساری ولی خب.. مگه یک‌شنبه شبا چخبره؟ "
دو به شک پرسیدم و قبل ازینکه بخواد چیزی بگه یهو یادم افتاد " یادم اومد یادم اومد. اون وقتیه که میشینی قسمت جدید گیم آو ترونز میبینی.. "
با لبخند کوچیکی گوشه‌ی لبم گفتم و لبامو تو دهنم کشیدم. منم ازون سریال خوشم میاد. معمولا بعضی وقتا که حوصله یا وقتشو داشته باشم میبینمش. ترجیحا تو کامپیوترم، و بدون سانسورش رو.

" وای ولی واقعا با دیدن اپیزود دلم واسه جفری سوخت‌. حتما باید بشینی قسمت جدیدو نگاش کنی‌. تامن رید برا همه "
کارا با لحنی بین دلسوزی و حرص گفت و من که خبر نداشتم سریال چی به چی شده، تو جوابش فقط لبخند زدم و به راه رفتنم ادامه دادم.
و یهو یاد جوری افتادم که زین سر میز ناهار بهم لبخند زد. اونجا برای یک لحظه حس کردم قلبم وایساد.

Mine for 47 days (Translate)Where stories live. Discover now