ҒᎡᏆᎬΝᎠ ՏᎻᏆᏢ ͲᎬՏͲ!

194 39 35
                                        

فیلمو همراه با خوندن نگاه کنید باعث میشه بهتر تصور کنید😝😏
****** 🔞🔞🔞

سونگهوا pov
+ هونگی من حوصلم سر رفته چی کار کنیم
- من چه میدونم بیب
+ من چه میدونم ینی چی! من حوصلم سر رفته بعد تو میگی من چه میدونم واقعا چه دوس پسری دارم من خیر سرم
- خب میگی چی کار کنیم؟؟ تو بگو
+ خب چه میدونم مثلا کلوچه بپزیم، چطوره؟
- کلوچه؟! وای سونگهوا حوصله داریا !
+ وای خب چی کار کنیم پس؟
- خب باشه بابا همون کلوچه رو درس کنیم وگرنه تو تا صب مغز منو میخوری
+ هوراااا، باشه وسایلشو داریم دیگه؟
- اوهوم اره تو هتل وسایل کلوچه درست کردن میزارن! 😒
+ خب پس برو بخر دیگه هونگی ترو خدا
قیافمو مظلوم کردم تا شاید دلش برام بسوزه
- هووووف باشه میرم از دست تو یه دیقه نمیتونیم بشینیم
+ ممنونم هونگی عاشقتممممم
وقتی هونگ جونگ رفت نقشمم و عملی کردم
امشب قصد داشتم کمی شیطنت کنم
پس لباسایی که خریده بودم و پوشیدم تا برای هونگ جونگ دلبری کنم

سونگهوا pov + هونگی من حوصلم سر رفته چی کار کنیم - من چه میدونم بیب + من چه میدونم ینی چی! من حوصلم سر رفته بعد تو میگی من چه میدونم واقعا چه دوس پسری دارم من خیر سرم - خب میگی چی کار کنیم؟؟ تو بگو + خب چه میدونم مثلا کلوچه بپزیم، چطوره؟- کلوچه؟! ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بعد از یه نیم ساعت شنید که هونگ در و باز کرد و اسممو صدا کرد
+ هیانگ من اینجام
- اهان اونجایی من وسای......
وقتی منو دید زبونش بند اومد و دهنش یه متر باز شد
+ خوش اومدی هونگی
اینو گفتم دستم و دور گردنش حلقه کردم
- سون... سونگهوا این چه لباساییه که پوشیدی؟!
+ برای تو پوشیدم دیگه عشقم
دستم و رو سینش کشیدم و گفتم
+ ددی یکم خوشگذرونی بد نیست مگه نه؟
- سونگی میدونی که الان وق....
انگشتمو رو لبش گذاشتم
+ هیسسس.... اتفاقا الان بهترین موقع س
- خیلی شیطون شدی سونگی این چن وقت حواسم بهت نبوده کلا شدی یه آدم دیگه
اینو گفت و منو به پشت رو تخت خوابوند
- میدونی که وقتی ددی تو تحریک میکنی چه چیزی در انتظارته مگه نه؟ نگا نگا چه لباساییم پوشیده! دامن از کجا گیر اوردی حالا؟!
+ من به خاطر تو هر کار میکنم ددی
- واقعا؟ پس امروز باید به خاطر ددیت پاره شی
+ از خدا مه
دامنمو کشید پایین و اسپنک محکمی به باسنم زد زیاد درد نداشت ولی ناله کردم تا بیشتر تحریک شه
+ من طاقت ندارم هونگی زود باااااش
پاشد و از کمد یه دستبند در اورد دستامو از پشت بست
لوب و برداشت رو سوراخم ریخت و وقتی که انتظارشو نداشتم خوشو داخلم کوبید
از درد جیغ بلندی کشیدم
+ آییییی، یواش تر....
- مگه خودت اینو نمیخواستی هوم؟
خیلی تند و محکم داخلم میکوبید نمیدونستم باید درد داشته باشم یا لذت ببرم
میخواستم بیام که یهو هونگ دیکمو محکم فشار داد و مانع شد
- تا من نگفتم نه بیب
+ ولی.... ولی... من نمیتونم..... آهههه
همینطور داخلم میکوبید هیچ رحمی نداشت
تا بالاخره خودش ارضا شد و کشید بیرون
عضوم قرمز شده بود و درد داشت
+ هونگی لطفا بزار بیام
- هممممم.....
دستشو گذاشت زیر چونش که انکار داره فکر میکنه
+ هونگ جونگ!
- خب باشه باشه پس بزار من کمکت کنم
اینو گفت منو تو بقلش گذاشت
عضومو تو دستش گرفت و تند تند بالا پایین کرد
یه ثانیه بعد کلی کامه سفید بود که رو دستش ریخت
- یه کم بیشتر میریختی خجالت نکشا
+ دهنتو ببند هونگ
- باشه باشه ببخشید
اینو گفت و خندید
- حالا به چیزی که خواستی رسیدی؟
+ اوهوم عالی بود عشقم
اینو گفتم و چند دقیقه بعد تو بقلش خوابم برد

*****  

جونگهو pov
چند روز بود تو اون آشغال دونی بودم و اون عوضی هر روز با حرفاش عصبیم میکرد
اون روز گفته بود میخواد که به دوستام زنگ بزنه
و همین منو میترسوند....
اینکه کمکم میکنن یا نه خیلی ذهنمو درگیر کرده بود
ساعت ده صبح بود که اومد
- خب خب خب...... امروز دیگه معلوم میشه کی واقعیه و کی نیست
گوشی شو برداشت شماره ای رو گرفت و بعد از چند ثانیه...
- اومممممم، الو آقای چوی سان؟
.....
- میخواستم در مورد دوستتون چیزی بگم.. جونگهو..... پیشه منه.... راستش نمیتونم بگم خیلی دوستانه برش داشتم و ٱوردمش اینجا و.....
....
- زدی تو خال سان جون ..... من اون مردم که خیلی وقت پیش جونگهو باهاش میپلکید و حالا ازتون کمک میخواد
ولی حالا انتخاب با خودتونه کمک کنید یا نچ
یه روز وقت دارین فکر کنین و خواستین بیاین هم به پلیس چیزی نمیگید
گفت و گوشیو قطع کرد
-ببینیم دوستات چقدر می ارزن
انگشتشو رو گونم کشید که سریع خودمو عقب کشیدم
وقتی رفت دعا کردم که حداقل یکمم که شده براشون ارزش داشته باشم .....

*****

سان pov
گوشیو قط کرد!
اون مرتیکه چی میگفت!
ینی چی که جونگهو رو دزدیده!
باید به بچه ها میگفتم و باید کاری میکردیم
به همشون زنگ زدم تا بیان
نیم ساعت بعد همه تو آلاچیق پارک بقل هتل جمع شدیم و من وضع رو بهشون گفتم
- ینی چی که دزدیدنش؟!
+ نمیدونم اون. ...... اون دوس پسر سابقش بود نمیدونم..... اسمش چی بود یه بار برام تعریف کرده بود.....
یهو یوسان گفت
- اره اره به منم گفته بود اسمش فک کنم هیانوو بود .
+ اوهوم اره هیانوو بهم زنگ زد و گفت پیشه منه، بچه ها باید نجاتش بدیم نمیتونیم بزاریم پیش اون باشه
- اره حالا آدرس و داده بهت ؟
+ آره اسمس کرده
- پس چرا نشستید زود باشید بریم
+ همه با هم نمیتونیم بریم
- باشه پس منو، یوسان باهات میایم

اینطوری شد که سان و هانگ جونگ و یوسان برای کمک به جونگهو راه افتادن

.......

*****
به نظرم این پارت یکم کوتاه شد، ولی حالا به بزرگی خودتون ببخشید 😉







ⅅℛℰᗅℳ ℂℒ⌾ႮⅅՏWhere stories live. Discover now