𝚙𝚊𝚛𝚝4

2K 400 38
                                    

_تو یه حشری بدبختی
تو حتی 2 دقیقه هم اون پسر رو ندیدی بعد
اینجور خواب هارو دربارش میبینی؟

پوفی کشیدم و گفتم
_یونگ چراع آنقدر گیری؟
یکم پایه باش و بعله دیدم
اون خیلی بدن سکسی ای داشت یعنی تو بهش
فکر نکردی؟
با مشتی که خور تو صورتم روی تخت افتادم

_فاک بهت یونگی صورت خوشگلمو چکار
داری؟

_گوه نخور پسره هیز گمشو از خونه بیرون تا
خوابی که درباره اون پسره دیدی
رو روت عملی نکردم اشغال!

آهی کشیدم و بلند شدم چه بهتر میرفتم جایی که بهم آرامش میداد شاید اون پسره هم دیدم.
پنجره رو باز کردم و خودمو پرت کردم پایین
فاصله تا زمین خیلی زیاد بود و من تو راه لذت میبردم
تا یکم به زمین نزدیک شدم بال هامو باز کردم
و پرواز کردم..

جیمین از اون موقعه هی رو مخم بود
هی فحشم میداد
_عههههههه هیونگ خفه شو دو دقیقه سرم درد گرفت
خوب راستش شاید فکر کنین دارم گوه میخورم ولی من تاحالا فحش ندادم!
البته اگه اون روزی که با بابام دعوام شد و کلی چیز بارش کردم رو فاکتور بگیریم!

_چییییی فحش دادی؟
آنقدر پرو شدی؟
تهیونگ تا نزاشتم کونت و اون پرده که معلوم نی برای کی نگه داشتیش
رو جر ندارم از جلو چشمام محو شوووووووو

با دادی که زد یکم ترسیدم و عقب رفتم
_ببخشید هیونگ
و بال هامو باز کردم و رفتم به جنگل ممنوعه!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ساعت: 8:30

کم کم داشت تاریک میشد و چراع دروغ بگم منتظر اون پسره بودم ولی نیومده بود!
حتما ترسیده بود نباید اینجوری میکردم
بلند شدم تا خاستم بال هامو باز کنم و برم صدای آروم گریه یه نفر رو شنیدم!

از پشت بوته ها میومد

آروم نزدیک شدم خودش بود
پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود و سرش رو دستاش بود

رفتم نزدیک تر که پام خورد به یه چون خشک
و اون با صدای تقی شکست یه دفعه اون با چشمای اشکی و ترسیده سرشو بلند کرد

فاک فاک ریده بودم نمیخواستم بفهمه اونجام
ولی من دقیقا برعکسش عمل کرده بودم!

دیدم که خوشو عقب کشید و گفت
_ب.. بخشید.. م.. من.. نمی.. خواستم...
من.....

رفتم جلو و دقیقا بالا سرش وایستادم
سرشو پایین انداخت و بیشتر تو خودش جمع شد

من اصلا یه جای دیگه بودم

مغز کوک:چقدر کیوت میترسه
چه پاهای سفیدی
چه موهای خوشرنگ و زیبایی

مغز کوک:چقدر کیوت میترسهچه پاهای سفیدیچه موهای خوشرنگ و زیبایی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این تهیونگو تصور کنید💜

_خفه شوووووووووووووو

داد زدم و اون عقب رفت و با ترسی که خیلی بیشتر شده بود بهم نگاه کرد
بیا کوک قشنگ ریدی خوشحالی الان؟
میخای بپر روش بزنش قشنگ کیف کنی

_ببخشید من با تو نبودم نترس بهت کاری ندارم
گفتم تا جمع کنم ماجرارو
_ج... جدی کا... رم نداری؟؟

_ نع ندارم اینجا چکار میکنی؟

_گریه؟
با جوابی که داد خندیدم
بعد از خیلی سال ها بالاخره یه خنده واقعی کردم
با تعجب بهم نگه کرد و گفت
_به چی میخندی؟

_به تو.......

پلیز ووت و لایک😢

𝗵𝗲𝗹𝗹𝗯𝗼𝘆|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now