Part 12

245 54 43
                                    

Min Tahyung

حدودا ده دقیقه میشه که از خونه بیرون اومدم
سی دقیقه دیگه به ابشار میرسم برای دیدن اولین دوستم هیجان زیادی دارم تو فکر بودم که رسیدم اونجا چجوری رفتار کنم که از من بدش نیاد که یه صدای خیلی بلند اومد و همه جا روشن شد یکم ترسیدم ولی بعد که با رون شروع شد لبخنی بروی لبام اومد من عاشق بارونم چون همون قدر که زیبا و غمنگیز میتونیه باشه میتونی کاری کنه که برای لحظه ای غم های وجودم رو فراموش کنم و خودم رو با ریزش قطرات بارون هماهنگ کنم و برقصم
کلاه لباسم رو سرم کردم و رقصیدن زیر بارون رو به بعد از دیدار جونگ کوک وقتی که میخوام به خونه برگردم انجام بدم وقتی ریدم اونجا و جونگ کوک رو دیدم تنها یک چیز تو ذهنم مدام تکرار میشد و اون اینکه جونگ کوکی خیلی هات و جذابه

حدودا ده دقیقه میشه که از خونه بیرون اومدمسی دقیقه دیگه به ابشار میرسم برای دیدن اولین دوستم هیجان زیادی دارم تو فکر بودم که رسیدم اونجا چجوری رفتار کنم که از من بدش نیاد که یه صدای خیلی بلند اومد و همه جا روشن شد یکم ترسیدم ولی بعد که با رون شروع...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Kim Jong Kook

بخواتر این که دوباره تهیونگ رو ببینم عجله داشتم و ده دقیقه زود تر به آبشار رسیدم داشتم به این فکر میکردم که اونو جاهای دیگه هم ببرم و چیز های دیگه هم بهش نشون بدم که یک باره صدای رعد و برق اومد و بارون شروع به باریدن کرد کمی همون جوا وایستادم که از پشت درخت ها سدای پا اومد نگاهم رو به اون سمت دادم و با بت برستیدنی مواجه شدم حتی کلمه زیبا هم برای توصیف کردن اون کمه اون بقدری زیبا بود که حاضرم قسم بخورم که اونی که جلوی من ایستاده تهیونگ نیست بلکه یه الهه ست اونقدری جذاب و قدرتمند که من رو بر خلاف میلم وادار به پرستیدنش می کنه

بخواتر این که دوباره تهیونگ رو ببینم عجله داشتم و ده دقیقه زود تر به آبشار رسیدم داشتم به این فکر میکردم که اونو جاهای دیگه هم ببرم و چیز های دیگه هم بهش نشون بدم که یک باره صدای رعد و برق اومد و بارون شروع به باریدن کرد کمی همون جوا وایستادم که ا...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.





به سلامتی کتاب سرنوشت

       که برای هرکس چیزی نوشت 

ولی نوبت که به ما رسید...


قلم افتاد و دیگه ننوشت

گفت تو بمان اسیر سرنوشت  🥀🥀🥀🥀💔💔💔💔🖤🖤🖤🖤





__________________

نویسنده گرامی بخواتر دیدن دو عکس بالا جان به جان افرین تسلیم کرده و دار فانی را ودا گفت جهت شادی روح ان مرحوم ووت و کامت بگذارید باشد که در پناه BTS باشید





Devil's EyeWhere stories live. Discover now