حدودا ده دقیقه میشه که از خونه بیرون اومدم سی دقیقه دیگه به ابشار میرسم برای دیدن اولین دوستم هیجان زیادی دارم تو فکر بودم که رسیدم اونجا چجوری رفتار کنم که از من بدش نیاد که یه صدای خیلی بلند اومد و همه جا روشن شد یکم ترسیدم ولی بعد که با رون شروع شد لبخنی بروی لبام اومد من عاشق بارونم چون همون قدر که زیبا و غمنگیز میتونیه باشه میتونی کاری کنه که برای لحظه ای غم های وجودم رو فراموش کنم و خودم رو با ریزش قطرات بارون هماهنگ کنم و برقصم کلاه لباسم رو سرم کردم و رقصیدن زیر بارون رو به بعد از دیدار جونگ کوک وقتی که میخوام به خونه برگردم انجام بدم وقتی ریدم اونجا و جونگ کوک رو دیدم تنها یک چیز تو ذهنم مدام تکرار میشد و اون اینکه جونگ کوکی خیلی هات و جذابه
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Kim Jong Kook
بخواتر این که دوباره تهیونگ رو ببینم عجله داشتم و ده دقیقه زود تر به آبشار رسیدم داشتم به این فکر میکردم که اونو جاهای دیگه هم ببرم و چیز های دیگه هم بهش نشون بدم که یک باره صدای رعد و برق اومد و بارون شروع به باریدن کرد کمی همون جوا وایستادم که از پشت درخت ها سدای پا اومد نگاهم رو به اون سمت دادم و با بت برستیدنی مواجه شدم حتی کلمه زیبا هم برای توصیف کردن اون کمه اون بقدری زیبا بود که حاضرم قسم بخورم که اونی که جلوی من ایستاده تهیونگ نیست بلکه یه الهه ست اونقدری جذاب و قدرتمند که من رو بر خلاف میلم وادار به پرستیدنش می کنه
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
به سلامتی کتاب سرنوشت
که برای هرکس چیزی نوشت
ولی نوبت که به ما رسید...
قلم افتاد و دیگه ننوشت
گفت تو بمان اسیر سرنوشت 🥀🥀🥀🥀💔💔💔💔🖤🖤🖤🖤
__________________
نویسنده گرامی بخواتر دیدن دو عکس بالا جان به جان افرین تسلیم کرده و دار فانی را ودا گفت جهت شادی روح ان مرحوم ووت و کامت بگذارید باشد که در پناه BTS باشید