00

18.8K 2K 132
                                    

جونگکوک چهارمین پیک مشروبش رو بالا داد که باعث شد راه گلوش بسوزه چیزی که الان برای اون از کمترین اهمیت ممکن برخوردار بود.
جونگکوک از اون آدمایی نبود که خیلی توی مهمونیا پیداش بشه و اینقدر بنوشه. اما بخاطر هفته ی استرس آوری که پشت سر گذاشته بود عجیب نبود که الان توی یکی از مهمونی های دانشجویی بود و داشت به سرعت مشروب هایی با درصد الکل بالا رو میخورد‌.

آخر هفته بود و بنظر جونگکوک خوب بود که بعد از یک هفته غرق کردن خودش توی تکالیف و پروژه ها کمی هم از قید و بند همه چی آزاد بشه.
و البته که اشاره ای به اون بهم زدن تراژدی با دوست دخترش نمیکنیم.(نه اینکه خیلی ناراحت باشه،اون دختر فقط یه خیانتکار بود.)

جونگکوک نگاهی به ساعتش انداخت،هنوز چند دقیقه ای وقت داشت.نمیخواست دیر برسه و با سوکجین عصبانی مواجه بشه.دوباره.
جونگکوک از یه خانواده ی خیلی پولدار بود.والدینش به سختی کار میکردن اما به ندرت توی خونه پیداشون میشد.برای همین تصمیم گرفته بود تو یه خونه ی عالی با برادر بزرگترش،سوکجین زندگی کنه.
برادرش برای پرداخت اجاره به سختی کار میکرد اما اونم برای اینکه کمک دست داداشش باشه کار نیمه وقت داشت.

به هرحال،اون الان اینجا بود و سعی داشت از بین بدن های عرق کرده راهش رو باز کنه و به جلو حرکت کنه.بعضیا میرقصیدن،خودشون رو بهم میمالیدن و بعضیا اون گوشه جوری روی هم ریخته بودن انگار که هیچکس اونجا نیست و نمیبینتشون.
اون،البته که غیر عمدی به بقیه میخورد و هربار که این اتفاق میوفتاد معذرت خواهی کوتاهی زیر لب انجام میداد.حالش از اینکه بقیه دستشون رو روی بدنش میکشیدن و جوری توی گوشش حرف میزدن انگار که میخوان خیلی 'اغوا کننده' باشن بهم میخورد.
اما... چیزی یا کسی چشمش رو گرفت و باعث شد بطور کامل به سمت اون فرد چرخید.

نفس جونگکوک وقتی که اون مرد رو با صورت برنزه که توسط نور های سالن روشن میشد، موهای خاکستری که کمی فر خورده و با هر حرکت جابه جا میشدن ،لب های زیبای صورتی،چشم های گرد زیبایی که با لنز آبی تزئین شده بود و رون های عالی ای که توی شلوار جین چرمی پوشونده شده بودن دید گرفت.

جونگکوک شوکه شده بود.هیچ وقت به اندازه ی الان به گرایشش شک نکرده بود.اون درست به خوبی سوکجین بود.
(و این رو گفت چون هیونگش مثل خدایان یونان بود.)
اما فرد روبه روش حقیقتا انسان نبود.

________________

جدید اضافه شده

این فیک امپرگ هست
و صد درصد میبینین که فن فیکشنه!
پسر حامله میشه
پسر میزاد
و درسته، از سوراخ کونش میزاد:/
تازه شیر هم میده
اگه از این مشخصات خوشتون نمیاد و حس میکنین واقعی نیست، باید بگم
اول از این بوک برو بیرون بعد معنی فن فیکشن و امپرگ رو بخون درک کن و بعدش اگه درکش کردی برگرد
هرکی از این به بعد پیامی در اعتراض به این پارتای فیک بده مستقیما بلاکش میکنم

سلام به همگی*-*
با یه فیک ترجمه ای امپرگ ویکوک در خدمتتونم،دیگه خودتون میدونین چقدر امپرگ ویکوک کمه...😪
این فیک قسمتاش حدودا کوتاه و جمع و جوره...پس اگه حمایت کنید تند تند ترجمه میکنم و میذارم!
و باید بگم زدم تو کار ترجمه امپرگ(چون خودم وقت نوشتن ندارم) هر کدوم رو که اجازش رو گرفتم تو اکانتم میذارم پس یه سر بهش بزنید^-^♡

خوشحالم که مترجم اجازه ی ترجمش رو داد!!حتما برید و داستان اصلی رو هم لایک کنید.😁
اگه این فیک جای دیگه ترجمه میشه باید بگم خب اجازه ی مترجم رو نداره و کارش غیرقانونیه^-^!

ممنون از حمایتتون!
وویت و کامنت فراموش نشه تا تند تند آپ کنم♡~

•Complete~One Night Stand || Persian TranslationWhere stories live. Discover now