پارت یازدهم: تو کی هستی؟

1.4K 122 23
                                    


نمیتونست چیزی رو که قبل‌تر دیده بود باور کنه. شوکه، غافلگیر، گیج و حسابی سردرگم شده بود. وقتی که دید بهترین دوستش، کمرش رو همراه با به زبون آوردن اسم رئیس شورا، از لذت قوس داد و به اوج رسید، دستش رو روی دهنش کوبید و به لرزه افتاد.

سهون یک قدم به عقب برداشت تا مطمئن بشه که قرار نیس از پشت بیفته یا مچش گرفته بشه. پشت یک دیوار بزرگ خودش رو مخفی کرد. با حس سنگینی و نا امیدی توی قلبش، نگاهی به بهترین دوستش که برهنه‌ بود، انداخت. بهترین دوستش چطوری میتونست اون کار رو بکنه. چطوری تونست اون رو ازش مخفی کنه. اون کاری رو که با رئیس شورا انجام میداد. اصلا ازش انتظار نداشت. اون بکهیون رو مثل کف دستش میشناخت، اما حالا سهون دیگه فکر نمیکرد که هنوز هم دوست صمیمیش رو میشناسه.

پس همش به خاطر همین بود. به خاطر همین بود که اون دفعه لنگ میزد. برای همین بود که همیشه‌ی خدا حساس بود و از جا میپرید. برای همین بود که روی تمام‌ پوستش مارک و کبودی نشسته بود. سهون یک بار که سعی کرده بود وقتی که بکهیون خواب بود، بدنش چک کنه، متوجه این موضوع شده بود. برای همین بود که بکهیون تو حموم خود ارضایی میکرد. برای همین بود که شبا وقتی فکر میکنه سهون خوابه، ناله میکرد.

به خاطر همین بود که بکهیون تغییر کرده بود. به خاطر این.

اون با رئیس شورا سکس داشت. رئیس شورای بی نقص دانش آموزی، پارک چانیول، الگوی مدرسه، دانش آموز همه چی تموم، مهربون و بی نظیر. چانیول بهترین دوستش رو به فاک میداد.

بکهیون بهش اجازه داده بود؟ این کار رو دوست داشت؟ عاشق همچین چیزی بود؟ سهون دستاش رو مشت کرد. اون میدونست که بکهیون از پسرا خوشش میاد، اما این رو هم میدونست که دوستش بی تجربه و خام بود. اون معصوم بود، پاک بود.

اما این؟؟ این بکهیونی که الان -سهون چشماش رو بست- روی زانوهاش بود و عضو چانیول رو به صورت شهوت انگیزی داخل دهنش میبعلید، انگار که یکی از پورن هایی رو بازی میکنه که سهون میدونست چقدر ازشون متنفره. این بکهیون حشری و چندش آور و کثیف و هرزه‌، بهترین دوست سهون که از هشت سال پیش باهم بودن، نیست.

بکهیون دیگه خودش نبود، اون اجازه داده بود که توسط شهوت خودش، از بین بره.

"فاک، خودشه، هرزه‌ی من! بازترش کن!"

سهون صدای ناله‌ی رئیس رو که با بی رحمی دهن بکهیون رو به فاک میداد و همزمان موهاش رو میکشید شنید. چشم های بکهیون خسته‌ بود و لب هاش به خاطر اون عضو مانستر سایز توی دهن کوچیکش، متورم شده بود.

سهون با دیدن بهترین دوستش که اینطوری مطیع رئیس شورا شده، دلش میخواست از افسوس و عصبانیت گریه کنه.

The Student Council's Secret - Book 1Where stories live. Discover now