*شات دوم*

8.7K 1.4K 251
                                    


"باید حسش کنم"

مجنون‌وار زیر لب گفت و خط عمیقی گوشه کتابش کشید.

"فقط یکبار" مصرانه روی عکس یکی از شخصیت های تاریخی،گل کشید.

این حس مزخرف نه تنها رها نشده بود بلکه سه روزه تمام مغزش را تعطیل کرد.

فکر کنم اولش درد داشته باشه،اما اگه حرفه‌ای باشه(مثل من)درد کمتری...اوه گاد چه مصیبتی! اگه اولینم با یه آماتور باشه چی؟

کمی سرش را خاراند و انگشت های پایش را خم کرد.
کل شب مشغول خواندن مقالات راجع به لذت پروستات بود.

اما جرئت دوباره دست زدن به خودش نداشت چون محض رضای خدا جیمین چیزی به اسم فضای شخصی حالیش نبود و امکان نداشت تهیونگ آتوی آبداری دستش دهد.

با ویبره رفتن تلفنی که زیر تپه‌ای دفتر و کتاب پنهان شده،حواسش از کلاس به راحتی پرت شد و تکست جیمین را خواند.

_بیا محل کارآموزیم_

_منظورت چیه؟_

تند تند تایپ کرد بعد سرش را تا جای ممکن پشت دانشجوی جلویش خم کرد تا از چشمان عقابی پروفسور کیم نامجون در امان بماند.

_مشکل مغزی داری کیم؟ باید کونتو بلند کنی و پیشم بیای_

از لحن بی ادبانه جیمین حرصش گرفت.

_متاسفانه زیر کونم چسب زدن... خوش بگذره لوزر_

راضی از چیزی که گفته بود ابرویی برای صفحه تاچ بیچاره بالا انداخت.
گوشی را قفل کرد و از سنگ‌گر موقتی خارج شد.

"این چه اشغالایی بود که من خوندم"
صدای متاسف پروفسور کیم بلند شد و به ستون ورقه های کنار دستش اشاره کرد.

تهیونگ آب دهانش را به سختی قورت داد...فکر میکرد مقاله‌ای که نوشته عالی شده.

"فقط دو ترم دیگه به فارغالتحصیلیتون مونده و من باید...اینو از شما انتظار داشته باشم!" آخر حرفش عربده‌ای زد که تمام دانشجو ها از جا پریدن.

"واقعا از دید شما هنر اینه؟ شما همین قدر می تونید ببیند؟ این چه بود که من خوندم ؟صرفا یک سری......"

تینک!

صفحه تاچ روشن شد و چشمان فراری تهیونگ از پروفسور خشمگین روی نوتفکیشن نشست.

_بیچ فقط بیا باهم ناهار بخوریم _

_بعد از کلاس اونجام_

با آه عمیقی به صندلی تکیه زد و صدای پروفسورش را محو می شنید.

باید با جیمین مشکلش را در میان بگذارد.
قطعا بهترین کسی بود که میتوانست کمکش کند، هم خونه‌اش خیلی باتجربه بود و به خوبی تهیونگ را درک میکرد.

𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐁𝐨𝐭𝐭𝐨𝐦🍑♨️《𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯》~[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]~Où les histoires vivent. Découvrez maintenant