Part5

655 121 84
                                    


چانیول با ناباوری به یون سو خیره شده بود،با اینکه اون حتی روحشم خبر نداشت اما چانیول به خوبی میدونست کای چرا اونو پیش سهون فرستاده و به هیچ عنوان قصد نداشت یون سو رو قاطی این مسائل کنه.
یون سو دست چانیولو گرفت و با حالت معصومانه ای ازش درخواست کرد.

_اوپااا..اخم نکن دیگه لطفا.

چانیول از گوشه ی چشم نگاهش میکرد،با دیدن اون چهره ی یون سو نتونست مقاومت کنه و بهش لبخند زد.

_از این به بعد اگه کسی دنبالت میکرد باید به اوپا بگی،شانس آوردیم کای آدم خوب و مورد اطمینانیه.

یون سو لباشو به داخل جمع کرد و سرشو به نشانه ی اطاعت تکون داد.

_چشم قربان...خوب شد؟

چانیول بی اراده به لحن و صورت بامزه ی اون خندید.
این دختر انقدر براش عزیز بود که نمیتونست بهش اخم کنه.
یون سو چندثانیه ساکت شد و بعد با یاداوری ریکشن چنددقیقه پیش چانیول با کنجکاوی پرسید.

_ولی اوپا...اگه اونا آدمای خوبین پس چرا عصبانی شدی؟ من فقط برای کار به اینجا اومدم.

چانیول بهش نگاه میکرد و ساکت بود،نباید دلیلش رو به بهش میگفت،حتی اتفاقی هم نباید کسی از موضوع ازدواج باخبر میشد.
از طرفی یون سو انگار برای کار توی شرکت خیلی ذوق داشت و چانیول دوست نداشت که اون ناامید بشه.
با مهربونی پرسید.

_انقدر دوست داری اینجا کار کنی؟

یون سو با تردید سرشو به نشانه مثبت تکون داد،دلش نمیخواست جوابی بده که برخلاف میل چانیول باشه اما واقعا اون کارو میخواست.

...

چانیول ضربه ی آرومی به در دفتر سهون زد و بعد از گرفتن اجازه ی سهون درو باز کرد و با یون سو وارد شد.
سمت میز سهون رفت اما یون سو عقب تر ایستاد.
چانیول برعکس چند دقیقه قبل لبخند میزد و آروم تر بنظر میرسید.
سهون یجورایی متوجه شده بود که رابطه ی خاصی بین اون دو نفر هست و واقعا بخاطر این وضعیت خجالت زده بود و به سختی به صورت چانیول نگاه میکرد.
چانیول پشت کتش رو بالا زد و لبه ی میز سهون نشست و با دستش به یون سو اشاره کرد.

_سهون شی اسم این دختر کیم یون سوئه...اون خانواده‌ ی منه و خیلی اتفاقی با کای روبه‌رو شده،از اونجایی که دنبال کار بوده کای بهش منشیِ تو بودنو پیشنهاد داده.

سهون تمام مدت با جدیت نگاهشو روی چانیول و یون سو میچرخوند و سعی میکرد عادی برخورد کنه.

_نظرت چیه؟ میتونی باهاش مصاحبه کنی و بعد اگه گزینه ی مناسبی بود استخدامش کنی.

هردو منتظر یه جواب به سهون خیره شده بودن.
سهون دلش نمیخواست اون مکالمه بیشتر از این طولانی بشه و کمی معذب بود.
با خونسردی سرشو تکون داد و نگاهش رو از اون دونفر گرفت.

𝐵𝑒𝑐𝑎𝑢𝑠𝑒 𝑂𝑓 𝑌𝑜𝑢: 𝑆𝑒𝑎𝑠𝑜𝑛1 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓Where stories live. Discover now