حقیقتا از خیلی وقت پیش ایده ی این به ذهنم اومد و خب با خودم فکر کردم که آپش کنم بد نباشه ؟ در نتیجه آپش کردم البته یه دلیل دیگه هم داشت ؛ اونم اینکه من هر فیکی رو شروع به نوشتن می کنم وسطاش ول می کنم چون ایده ی یه فیک یا وانشات جدید تر به ذهنم میرسه😐 سو گفتم اگه این گوگولیو بزارم یکم متعهد بشم و تا اخرش بنویسم 😄 کاپل : تهگی ژانرشم : رمنس ، زندگی روزمره ، معمایی ، یکم انگست و شاید فلاف~ ●•●•●•●•●•●•●•●•● خلاصه داستان : یونگی و تهیونگ هردوشون جدا از هم یه زندگی معمولی و یکنواخت دارن تا وقتی که تهیونگ خیلی اتفاقی متوجه میشه یونگی ، هیونگ دوست صمیمیه گیم نتش جانگ کوکه و تو ملاقات اولش با یونگی تصمیم می گیره قلم این زندگیه یکنواخت رو خودش به دست بگیرهCreative Commons (CC) Attribution
If you already have an account,
By continuing, you agree to Wattpad's Terms of Service and Privacy Policy.حقیقتا از خیلی وقت پیش ایده ی این به ذهنم اومد و خب با خودم فکر کردم که آپش کنم بد نباشه ؟ در نتیجه آپش کردم البته یه دلیل دیگه هم داشت ؛ اونم اینکه من هر فیکی رو شروع به نوشتن می کنم وسطاش ول می کنم چون ایده ی یه فیک یا وانشات جدید تر به ذهنم میرسه😐 سو گفتم اگه این گوگولیو بزارم یکم متعهد بشم و تا اخرش بنویسم 😄 کاپل : تهگی ژانرشم : رمنس ، زندگی روزمره ، معمایی ، یکم انگست و شاید فلاف~ ●•●•●•●•●•●•●•●•● خلاصه داستان : یونگی و تهیونگ هردوشون جدا از هم یه زندگی معمولی و یکنواخت دارن تا وقتی که تهیونگ خیلی اتفاقی متوجه میشه یونگی ، هیونگ دوست صمیمیه گیم نتش جانگ کوکه و تو ملاقات اولش با یونگی تصمیم می گیره قلم این زندگیه یکنواخت رو خودش به دست بگیره