سیاهی همه ی وجودشو گرفته بود ، ولی از بین گردبادی از ترس و گردوغبار نا امیدی
خودشو توی برق چشمایی که نمی دید پیدا کرد
چرا چیزی که انقدر ازش میترسید، بهش ارامش میداد؟..
~~
-تخیلی و ... عاره تخیلی:).
سیاهی همه ی وجودشو گرفته بود ، ولی از بین گردبادی از ترس و گردوغبار نا امیدی
خودشو توی برق چشمایی که نمی دید پیدا کرد
چرا چیزی که انقدر ازش میترسید، بهش ارامش میداد؟..
~~
-تخیلی و ... عاره تخیلی:).