اون میدونه خیلی چیزها دیگه تنهایی براش قابل انجام دادن نیستن،
ولی این دلیل نمیشه بیخیال زندگیش بشه،
اونم وقتی که هنوز دلیلی برای زندگی کردنش وجود داره! عشق! 🌑
اون میدونه خیلی چیزها دیگه تنهایی براش قابل انجام دادن نیستن،
ولی این دلیل نمیشه بیخیال زندگیش بشه،
اونم وقتی که هنوز دلیلی برای زندگی کردنش وجود داره! عشق! 🌑
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر میکرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر میکرد "دیگه از این بدتر نمیشه!"، جئون جونگکوک، پسرِ شوخ...