تایم آپ : شنبه ها
تهیونگ الفایی که اواخر دهه ی سوم زندگیشه و هنوز جفتشو پیدا نکرده ، اما دقیقا یه روز از روزای عادی زندگیش ، امگاشو میبینه ... یه پسر با موهای بلوند و زیبا ! چی میشه اگه توی لحظه آخر که امگا هم متوجه الفاش میشه سر و کله ی یه بتای احمق وارد زندگیش شه و یه تنه توی همه چی پی پی کنه؟
+ هیییی آلفاااا من ازت حاملممممم
_ چرا مزخرف میگی من تا حالا تو رو ندیدم
بتا دستشو روی شکمش گذاشت با غم و غصه فراوان نگاهشو بین امگا و الفا گردوند
+ باشه آلفا ، من تنهایی میوه ی عشقمونو بزرگ میکنم
چند قدم به عقب برداشت ، اشک هایی توی چشماش میجوشید کنار زد برای آخرین بار به اون آلفا نگاه کرد
قدماشو تند کرد با صدای کوبیده شدن چیزی و صدای اخ بلند الفا شرورانه خندید ....
.................................
_ که از من حامله ای ....
نگاه چپ چپی به پسر زیرش انداخت دستاشو محکم تر بالای سرش پرس کرد
_ میخوام حامله شدنو قشنگ حس کنی
سکوت عمیقی که بین اون دوتا پسر ایجاد شده بود با جمله ی جونگکوک رشته رشته پنبه شد
+ عام ... فقط مشکلی وجود داره من ... من خب چجور بگم ... من بتام !!!
................................
Verse
Writer: Nero
آپ : شنبه هاAll Rights Reserved