- فکر نمیکردی گیر بیوفتی مگه نه مین؟ پرونده ی زیر دستش رو مرتب کرد و با تمسخر به پسر نسبتا ظریف نارنجی پوش روبه روش خیره شد. پسر، دستای دستبند خوردش رو تکونی داد و با حالت بیخیالی شونه ای بالا انداخت. - حکمم چیه؟ - اعدام. خنده ریزی از بین لباش در رفت - حکم من رو خیلی وقته همه میدونن جانگ ، تو هم میدونستی، ولی یه چیزی باعث شده روز قبل از دادگاه منو از انفرادی گرم و نرمم بکشی بیرون، پشت میز بازجویی بنشونی و سعی کنی باهام حرف بزنی، چقدر؟ پسر با چهره ای از خود راضی حرفش رو تموم کرد ولی تنها چیزی که انتظارش رو نداشت، حرف مرد جا افتاده رو به روش بود؛ - سوال بهتر اینه که، تا کِی؟ وقتی چهره اخم آلود و متعجب یونگی رو دید نیشخندی تحویلش داد و از جاش بلند شد. - تخفیف زیاد برای حکم اعدامت؟ چیز محالیه پسر جون ولی میتونم کاری کنم حبس ابد بهت بدن. اما باید فکر کنی ببینی تا کی میتونی گوشه سلول انفرادی بدن گرمت رو مهمونم کنی! - اگه حکم حبس بهم بدن میدونی اینجا نمیمونم سرگرد جانگ . مرد، دست هاش رو توی جیب های شلوارش فرو کرد و همزمان که سمت در میرفت لب زد - یه قاچاقچی اعضای بدن که تحت تعقیب پلیس بین الملله، جایی بهتر از خونه سرگرد پروندش برای مخفی شدن سراغ داره؟ اونم درحالیکه بدن سفید و ریزه میزش برای زیر من بودن کاملا مناسبه؟ --------