تهیونگ سرفه های شدیدی میکرد. جوری که انگار میخواست تمامی بغض و سکوت این ۶۰ ساله گذشته رو با خون بالا بیاره.هر سرفه زجری رو منعکس میکرد که از درد عشق به وجود اومده بود. آران سعی میکرد تا عموش رو آروم کنه اما انگار فایده ای نداشت. غرق شدن تو ماضی استمراری شاید تورو به مرز دیوانگی بکشه. سرگذشت پیرمرد فانوس دریایی و عشق بی پایانش چقدر میتونه حاصل یک توهم یا یک حقیقت باشه؟ ژانر : درام، اسمات، رومانس