درست زمانی که پوچی تهدید میکرد که اونو ببلعه ، در تاریک ترین ساعات عمرش دستی مردونه و امن پیدا شد و از قفس مرگ آزادش کرد . وقتی تونی دوباره به زندگی برگشت و تونست پلک هاشو از هم باز کنه ، اولین چیز هایی که جلوی نگاهش ظاهر شد یک جفت چشم یخ زده و نگران بودن که داد میزدن صاحبشون همین الان یه زندگی رو نجات داده ! و عشق، تونی رو در بدترین مکان ممکن پیدا کرد - در آستانه مرگ و آغوش ناجی غیر منتظره اش. وضعیت : در حال انتشار