moonriver85

زندگی یه اکیپ چهارنفره دخترونه!
          که هر چهارنفرشون از اعضای بلک پینک هستند!
          چی میشه اگه اعضای بلک پینک رو جای چهارتا دختر ایرانی تصور کنیم؟
          یعنی در واقع تصور کنیم هر چهارنفر اونها ایرانی هستند!
          اونها داخل یه خوابگاه دانشجویی زندگی می‌کنند..
          و هر چهار نفرشون یک رویا و هدف رو دنبال می‌کنند..
          اونها در هر ماجرایی،در پستی و بلندی ها و سختی ها و آسونی ها در کنار هم هستند و مشکلات همدیگه رو حل می‌کنند..
          و درست مثل یک خانواده هستند..
          دوست داری بدونی اونها چطور اکیپی هستند و چجور ماجراهایی دارند؟
          پس فقط کافیه همراهمون باشی و فیکمون رو دنبال کنی!❤️
          ممنونم ازت سوییتی!^^
          
          https://www.wattpad.com/story/377146157?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

a_z_tah_yna_

https://www.wattpad.com/story/373587711?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=a_z_tah_yna_
          
          
          سلام  امیدوارم حالت خوب باشه 
          ꒷꒦ممنون میشم فالوم کنی 
          ꒷꒦اگه دوست داشتی ووت بدی 
          ꒷꒦و با کامنت گذاشتن خوشحالم کنی 
          ૮₍ ˶ᵔ ᵕ ᵔ˶ ₎ა
             (⊃ ❤ ⊂)      

moonriver85

این میتونست یه شروع دوباره برای تو‌ باشه..
          یه عشق دوباره و یه زندگی تازه..
          ولی تو‌ اینو بدون حضور من داخل زندگیت میخواستی!
          میخواستی به تنهایی اوج بگیری و وقتی اوج گرفتی،باهام خداحافظی کنی..
          بهت گفته بودم هانی..
          یا مال منی،یا مال هیچکس!
          همیشه توی انتخاب هات یه احمق به تمام معنا بودی..
          برای همین هم کریسمست رو خراب کردی!
          کریسمس مبارک جنی کیم!
          https://www.wattpad.com/story/377098154?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

تو که به عشق اعتقادی نداشتی جیمز!
          پس چی‌شد؟!
          فراموش نکن!
          عشق برای تو مثل یک زهر میمونه..
          که می‌تونه تو رو به کام مرگ بکشونه..
          دوست ندارم ببینم مثل یک احمق غرق تماشای چشم های یک دختر بشی و دروغ های قشنگشو باور کنی..
          یادت باشه توی دنیای ما عشق یه دروغ بزرگه..
          و می‌تونه غیرقانونی و نافرمانی از قوانین ما تلقی بشه‌‌..
          پس بهتره عاقل باشی پسر!
          https://www.wattpad.com/story/376412654?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

سلام سلام 
          من چنل تلگرام زدم 
          فیک ها و رمان هام رو داخلش میزارم
          اگه مایل بودی میتونی جوین بشی داخل چنلم و عضو خانوادمون بشی❤️
          آدرسش داخل بیوی پیجم هست..

moonriver85

آدما خودشون مصوب مرگ و موهای سفید بقیه میشن‌..
          بعد آخرشم میگن ارثیه یا قسمت بوده..!
          تو این دنیایی که با زندانی کردن یه قناری یا کشتن یه جاندار جشن میگیرن یا اونو خوشحالی میدونن،انتظار عدالت نداشته باش!
          این دنیا یه جنگ و مبارزست..
          یا میکشی،یا کشته میشی!
          حالا بستگی به خودت داره که تصمیم بگیری قربانی باشی یا قاتل..!
          یه قربانی که ازش به عنوان جنس ضعیف یا بی دفاع یاد میشه یا یه قاتل که ازش به عنوان یه قهرمان جنگ ستیز یاد بشه!
          https://www.wattpad.com/story/371816176?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

روزی از غریبه ای گذشتم.. 
          از غریبه ای آشنا.. 
          او یک غریبه بود.. 
          اما برای من آشنا بود! 
          تمامش را می‌شناختم.. 
          از زخم هایش باخبر بودم.. 
          از دردهایش باخبر بودم.. 
          از غم هایش باخبر بودم.. 
          از تمامش باخبر بودم.. 
          او برای من یک آشنا بود.. 
          آشنایی که تمام آنچه می‌پنداشتم بود.. 
          آری..! 
          او تمام من بود.. 
          تمـــام مـــن..
          
          https://www.wattpad.com/story/370118590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
          
          
          
          
          
          
          
          
          

Firooze2002

سلام دوست داشتی خلاصه‌اشو بخون>>
          
          همه چیز از جایی شروع شد که امپراطور، کسی که باید پدر صداش میزدم، تصمیم گرفت صیغه‌ی پسرعموی اولم بشم!
          
          من جنی، شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سرزمین هانه!
          اون صیغه‌ی مورد علاقه‌ی امپراطوره و منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه‌ی نامشروع رو تموم عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج اجباری به سرزمین هان پناه بردم تا برادرمو پیدا کنم!
          اما اونجا درگیر دو شاهزاده‌ی هان، تهیونگ و سهون شدم!
          
          https://www.wattpad.com/story/366062796?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002