Lady_matildaa

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه..
          یه نویسنده تازه کارم و برای کارامم به حمایت نیاز دارم
          پارت اولو بخون خوشت نیومد میتونی ادامشو دنبال نکنی
          خلاصه اگه فیکای تهنی میپسندی درخدمتمم
          https://www.wattpad.com/story/367286742?utm_source=android&utm_medium=app.rbmain.a&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Lady_matildaa

moonriver85

روزی از غریبه ای گذشتم.. 
          از غریبه ای آشنا.. 
          او یک غریبه بود.. 
          اما برای من آشنا بود! 
          تمامش را می‌شناختم.. 
          از زخم هایش باخبر بودم.. 
          از دردهایش باخبر بودم.. 
          از غم هایش باخبر بودم.. 
          از تمامش باخبر بودم.. 
          او برای من یک آشنا بود.. 
          آشنایی که تمام آنچه می‌پنداشتم بود.. 
          آری..! 
          او تمام من بود.. 
          تمـــام مـــن..
          
          https://www.wattpad.com/story/370118590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
          
          
          
          
          
          
          
          
          

moonriver85

توهیچوقت‌سایکویی‌که‌کنارت‌نشسته‌رونمیشناسی..
          توهیچوقت‌آدمی‌که‌کنارته‌رونمی‌شناسی.. 
          بعدمیگی‌چطوری‌اینجام‌وپیشت‌نشستم؟ 
          خنده‌داره! 
          من‌حتی‌میتونم‌توروبه‌زانودربیارم.. 
          پس‌فقط‌مثل‌یه‌احمق‌اطاعت‌کن‌ودخالت‌نکن.. 
          دخترکوچولوی‌ساده‌ی‌من! 
          
          https://www.wattpad.com/story/366826230?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

Firooze2002

سلام دوست داشتی خلاصه‌اشو بخون>>
          
          همه چیز از جایی شروع شد که امپراطور، کسی که باید پدر صداش میزدم، تصمیم گرفت صیغه‌ی پسرعموی اولم بشم!
          
          من جنی، شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سرزمین هانه!
          اون صیغه‌ی مورد علاقه‌ی امپراطوره و منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه‌ی نامشروع رو تموم عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج اجباری به سرزمین هان پناه بردم تا برادرمو پیدا کنم!
          اما اونجا درگیر دو شاهزاده‌ی هان، تهیونگ و سهون شدم!
          
          https://www.wattpad.com/story/366062796?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002

moonriver85

          نه مهاجرت،نه فرار و نه ترس.. 
          میمونیم و کشورمونو پس میگیریم.. 
          از دست ظلم،از دست دیکتاتوری و از دست اجبار.. 
          ما فقط "ازادی" می خوایم.. 
          نه اون ازادی که شما مد نظرتونه.. 
          ازادی که دیگه زیر ذره بین نباشیم.. 
          ازادی که دیگه تحت کنترل نباشیم.. 
          و ازادی که دیگه نقش رایت و کارگر رو برای این کشور نداشته باشیم.. 
          مثل انسان هایی ازاده.. 
          و رها باشیم.. 
          خودمون سرنوشت کشورمون رو رقم بزنیم.. 
          بدون ترس،بدون ظلم و بدون دشمنی.. 
          ما همه باهم هستیم.. 
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/365693342?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

Ninii22_22

اگه این مسیج رو می‌بینید ❌️❌️
          سلام دایانام مالک این اکانت زیر  و نویسنده ی بلک انجل 
          ترابل و دونت تراست
          https://www.wattpad.com/user/NiNi22_22?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_profile&wp_page=user_details&wp_uname=dayana22_222
          اکانتم از دستم پرید و ایمیل و پسووردشو فراموش کردم و فعلا نمیتونم واردش بشم
          اینجارو فالو داشته باشید ، ادامه فیک ها رو قراره بزارم

moonriver85

خانوم گیلاسی.. 
          اره درست شنیدی! 
          خانوم گیلاسی.. 
          تموم افتخارات قصر متعلق به این دختر بود.. 
          دختری که سرخی لب هاش مثل گیلاس.. 
          و ابهت و زیباییش درست مثل یه ملکه بود! 
          قلب یک کشور برای این دختر می تپید.. 
          اما این دختر.. 
          قلبش فقط برای یک نفر می تپید.. 
          ولی اون جنتلمن کی میتونست باشه؟! 
          با ما در ادامه ی فیک همراه باشید♡
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/365564465?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

گاهی وقتا بین جنون و عاقل بودن فقط یه مرز باریک وجود داره.. 
          به اندازه ی یه تار مو! 
          ولی بستگی داره تو به سمت کدوم کشش پیدا کنی.. 
          و به کدوم متمایل بشی.. 
          که من "جنون" رو انتخاب کردم! 
          
          https://www.wattpad.com/story/364625617?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85