Part 05

457 82 5
                                    


[ تهیونگ ]

وارد کلاس شدم...جیمین هنوز نیومده بود.

کیفمو سر جام گذاشتم و از کلاس خارج شدم که جیمینو تو سالن دیدم که داره با جانگ هوسوک، نماینده کلاس دوم 4 حرف میزنه.

همون طور کنار کلاس ایستادم و بهش نگاه کردم. تا اینکه به طرف کلاس اومد و اشکی روی گونه هاش سر خورد...آخه برا چی داره گریه میکنه؟

به طرفش رفتم و دستمو دور گردنش کردم:«رفیق چته؟»

_چیزی نیس

و بعد اشکشو پاک کرد. ایستادم و او هم مجبور شد وایسه:« نگا کن دیشب که 2 ساعت تو مهمونی تنهام گذاشتی چیزی بهت نگفتم...اصلا کلا چند روزه رفتارات خیلی عجیب شده چته؟»

لبخند زد:«چیزی نیس.»

_اِ...خب حالا اینو بیخیال میشم

لبخند شیطانی ای زدم:«دیشب چرا تنهام گذشتی ها؟ داشتی با اون پسره تو اتاق چه غلطی میکردی؟»

خندید که شیطنتم گل کرد:«خندیدی نه؟ پس داشتین یه غلطی میکردین.»

_منحرف!

_غیر از این میتونه باشه؟ نیس دیگه

_او یکی از دوستای بچگیم بود. داشتیم باهم حرف میزدیم...الانم بخاطر اینکه از این مدرسه رفته ناراحتم.

_دلیلت مورد قبول نیس...شما داشتین یه غلطی میکردین

محکم گوشمو گرفت:« منحرف ما هیچ کاری نکردیم فقط در مورد گذشته یکم حرف زدیم»

_آره تو گفتیو من باور کردم!

دستشو دور گردنم کرد و به طرف کلاس راه افتاد و گفت:«اصلا هر طور دوس داری فکر کن ته ته منحرف.»

دستمو به طرف صورتش بردم و لپشو کشیدم و گفتم:«اوهــــــــــــــه...چکارا کردین؟ خیلی درد داشت.»

با اون دستش که دور گردنم کرده بود محکم زد تو سرم و گفت:« دو دقیقه زیپ دهنتو بکش...اون عقلِ منحرفتم پاک کن.»

_گفتی رفته؟

_آره...از دوستاش شنیدم که انتقالی گرفته به یه مدرسه دیگه

_وای حیف شد...میخواستم کننده رو از نزدیک ببینم

با این حرفم پهلومو نیشگون گرفت که فریادی زدم که همه به ما نگا کردن.

رسما آبروم رفت.

--

سر کلاس درس نشسته بودیم. چیزایی که معلم روی تخته می نوشت رو یادداشت می کردم.

یهو صدایی توی بلندگو اومد:« نمایندگان هر کلاس تشریف بیارن دفتر...نمایندگان کلاس تشریف بیارن دفتر...»

دبیر بهم نگاه کرد:«کیم تهیونگ میتونی بری.»

بلند شدم و احترام گذاشتم و از کلاس خارج شدم.

DevilWhere stories live. Discover now