☃ Part 20 ☃

496 97 53
                                    

ووت یادتون نره🍦💙
(توضیح آخر و مایل بودین بخونین♡)

━━━━━━━━━━━━━

+ چرا این قدر دیر کردی؟

- بالافاصله که شیفتم تموم شد راه افتادم...کجاست؟

اخمی روی صورتش نشست و به سمتی اشاره زد:

+ احمق رفته VIP

ییشینگ بدون معطلی به سمت راهرویی که آسانسور در آن بود حرکت کرد و سوهو پشتش به راه افتاد.
سوهو رمز طبقه ی VIP رو زد و از مقابلِ ییشینگ کنار کشید.
ییشینگ وارد اتاقک آسانسور شد و به سوهو که بیرون ایستاده بود نگاه کرد :

- تو نمیای؟

سرشو به معنایِ نه تکون داد.

+ ممکنه عصبی بشم بهش چیزی بگم پشیمون شم.

درهای اسانسور بهم نزدیک شدند. ییشینگ با دستش مانع بسته شدن آن شد و نگران به سوهو خیره شد :

- دوباره اتفاقی افتاده؟

+ برادر بکهیون دیشب اومد اینجا...

ییشینگ وحشت زده نالید:

- یا مسیح...

سوهو دستش رو داخل آورد و دکمه ی حرکت آسانسور را فشرد.

+ کلاب رو امشب زودتر تعطیل می کنم، فعلا برو پیش چان بعدا درموردش صحبت میکنیم.

بالاخره درب بسته شد و بعد از تکانی جزیی به سمت بالا حرکت کرد.
سوهو ثانیه ای به در بسته ی آسانسور خیره ماند.
چطوری ممکن بود هر دفعه مرد گذشته اش جذاب تر میشد؟! یا نه...فقط به چشم خودش هر دفعه این طور بی نظیر بنظر می آمد؟!شاید هم اثر دلتنگی شدیدش بود؟! به سمت ازدحام رفت و نگاهی به مردان مست کرد، ارزشش را داشت؟ رد کردن ییشینگ...فقط چون دوست نداشت چیزی به اسم آزادی اش را از دست بده؟! احمق...فقط خدا میدانست چقدر دوست داره بجای آن همه پراندن حرفهای آزرده به ییشینگ بگوید پشیمانه...که اگر بخواد میتونه دوباره من رو مال خودش کنه!

━━━━━━━━━━━━━━━━━━

پاشو بیرون گذاشت و وارد اتاق نسبتا تاریکی شد که تنها نورش؛ نور های مخفیِ قرمزِ اتاق بود.
در نگاه اول چشمش به تختی افتاد که به طور وحشیانه ای بهم ریخته و بالشت هایش هر کدام به سمتی پرتاب شده بودند.
قدمی جلو گذاشت و بالاخره تونست جسم شکسته ی چانیول رو کنار بارِ کوچیک گوشه ی اتاق ببیند.
با نزدیک شدن بهش بوی وحشتناک قوی شراب بینی اش رو آزرد و بی اراده دستش را بالا اورد و استینشو روی بینی اش گذاشت.
چانیول بی اهمیت بطری شراب را برای دوباره سرکشیدن سعی داشت به دهانش نزدیک کند. لرزش دستانش از مستی کاملا به چشم میخورد.
ییشینگ به سرعت خم شد و بطری رو از دستش قاپید.

- داری چه غلطی میکنی پارک چان؟

چانیول بی توجه بهش به قصد برداشتن بطری دیگه خودش رو به سمت بار کوچک خم کرد.
ییشینگ بطری که دستش بود رو عصبی روی میز کوبید. بطری بیچاره بعد از چند بار لق زدن واژگون شد و بوی شدیدتری از شراب، در هوا پخش شد.

☃ωiитeя løøνe ☃Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang