Chapter 0

1.4K 325 31
                                    

موزیک این پارت :
Take me to the moon – The Macarons Project

صدای جز و ولز از ماهیتابه ی مملوء از گوشت، بلند شده بود. عطر خوشمزشون به مشام میرسید. اما انگار برای دو پسر دیگه اهمیت نداشت. چرا که بی تفاوت به بوی مطبوعی که کم کم به بوی سوختگی تبدیل میشد، درحال بوسیدن همدیگه بودن و بدن هاشون رو با عطش و پر فشار به همدیگه می فشردند.

بوی سوختگی کم کم بیشتر از قبل شد و بعد آتش بود که روی گوشت ها به چشم میخورد. نگاه بکهیون با گرمای شدیدی که از سمت گاز می اومد، به اون سمت کشیده شد و با دیدن آتش روی گوشت ها محکم به شانه ی چانیول کوبید و به عقب فرستادش.

- چی شده؟

چانیول متعجب پرسید ولی با برگشتن به عقب، ترسیده داد خفه ای کشید. بکهیون بدون توجه به چانیول خشک شده، به سرعت سمت کپسول ضد حریق کوچک و سرخ رنگی که از دیوار آویزان بود رفت و به سمت آتش گرفت. ثانیه ای بعد، آتش خاموش شده بود و خب، آشپزخونه ی تمیز و خوشگلشون حالا به یه آشوب بزرگ تبدیل شده بود.

+ خب.. فکر کنم امشب از غذای خونگی خبری نیست

بکهیون با لب های آویزان لب زد و گاز رو کاملا خاموش کرد. چانیول به افتضاحی که رخ داده بود، زل زده بود. آب دهنش رو قورت داد و بعد از نوازش قلبش، آروم آروم سمت تلفن روی میز وسط آشپزخانه رفت.

- اشکال نداره. زنگ میزنم از بیرون میگیرم

+ باشه. پس پیتزا بگیر.

- باشه

حدود نیم ساعت بعد، پیتزاهاشون رو براشون اوردن. و حالا درحالی که روی تخت به همدیگه تکیه داده بودن، از پیتزاهاشون لذت میبردند و به فیلمی که از تلویزیون پخش میشد، نگاه میکردند.

خب. این تقریبا شده بود روند این چند روزشون. حدود پنج ماه پیش بعد از اینکه همه از رابطه ی بین سهون و لوهان مطلع شدن، خیلی یهویی تصمیم گرفتن بالاخره بعد از سال ها کام اوت کنن و با پست کردن یک عکس در اینستاگرام هاشون، درحالی که دارن همدیگه رو میبوسن، اعلام کردن که خیلی وقته باهمن.

و بعد از اون، با وجود سختی هایی که توی کره داشتن، از اینکه دیگه مجبور به پنهان کاری نبودن، و میتونستن بلند عشقشون رو لب بزنن، خوشحال بودند. وضعیتشون در کره کمی راکد و سخت شده بود، اما از طرفی از سمت کمپانی های دیگه از کشور های دیگه، حمایت شدند و با بعضی هاشون برای عکس برداری و غیره قرارداد بستند. حتی حمایت فن های اینترنشنالشون بیشتر و شدید تر از قبل شد. و حالا وضعیف کمی ثبات پیدا کرده بود. تا جایی که با کمی خیال راحت تر بیرون میرفتند.

اما خب.. یک هفته بود چانیول بدون توضیح به بکهیون، با کمپانی برای یه استراحت یک ماهه حرف زده بود. و هربار بکهیون از پسر دیگه راجب دلیل کارش می پرسید، با یه جواب سربالا مواجه می شد.

و چانیول از طرف دیگه، با وجود اینکه چیزی نشون نمیداد. اما غرق در استرس کاری بود که میخواست انجام بده. از یک ماه وقتش، فقط سه هفته مونده بود. اما تا اینجا هم با کمک کیونگسو و جونگده تقریبا کاملا برنامه ی کاری که میخواست انجام بده رو چیده بود. و سفارشی که سه ماه پیش به یکی از معروف ترین جواهر سازها داده بود، حالا توی جیب یکی از کت هاش، ته کمد پنهان شده بود.

درسته. چانیول میخواست این ماه از بکهیون درخواست ازدواج بکنه.

[COMPLETED] •⊱ Can I be your Husband? ⊰• (ChanBaek HunHan)Where stories live. Discover now