Just "5"

95 40 20
                                    

ملودی عزیزم
برای تو می نویسم...برای روشنی چشم هایت، برای لبخند شیرینت که هرجایی می توانم آن را در آسمان انسان ها پیدا کنم،به راستی چه کسی ماه را در آسمان گم می کند که من گم کنم؟
برای تو می نویسم...برای نهال محبتت که هر روز بزرگتر می شد، برای صدایت که برایم زیباترین و آشناترین ترانه هستی است و همانند دستی که سبزه ها را نوازش می کند قلب مرا آرام می کند. برای تک تک سلول های وجودت چه آنهایی را که کشف کردم و چه آنهایی که پر از راز و رمز هستند و من هرگز قادر به کشفشان نشدم.
خوشحالم که بخشی از تو بودم،کسی به رنگ دغدغه هایت،کسی که دلهره هایت را می شناخت و خوب می دانست ثانیه های زندگی تو چه طعمی دارند.
دوست دارم با کلماتی صدایت کنم که کسی با آنها تو را خطاب نمی کند،کلماتی که حس من را عریان می کنند.
ملودی عزیزم؛دوست داشتم وقتی از زندگی خسته بودی و به دنبال پناه گاه می گشتی پناه گاهت باشم. می خواهم بدانی لبخندهایت از بزرگترین آرزوهای من بود که تو گاهی آن را برآورده می کردی. دوست داشتم کنارت باشم در تمام لحظه هایت،همراه همیشگی اشک ها و لبخندهایت. می خواستم در کنارت باشم وقتی بر هر آنچه که روزی می خواستی دست پیدا می کنی و پاهای دویدنت باشم تا بی کران آسمان ها،فراتر از ستاره ها،بسیار دورتر از کهکشان ها جایی که ما باشیم و باران، خیس آب بشویم و به یاد قبلاها برگ های بوته های سبز را بخوریم و چقدر زیبا خواهد بود دانستن اینکه تو آنجا در کنار منی و هردو به خوبی خواهیم دانست جنس دیوانگی های هردویمان یکی است.
به خوبی می دانم ترس های تو چه شکلی دارند و کاش می توانستم در پرتو درخشش ماه به تو نشان بدهم آنها تنها درخت هایی در تاریکی هستند.
برایت آرزو می کنم دلت از دریا آبی تر،قلبت از شادی شیرین تر،شبت از روز روشن تر و ترس هایت از آب کمرنگ تر باشند.
نفس شروع آغازین وجود داشتن است،احساسات بخشی از زندگیست و تو کسی هستی که آرزو می کنم می توانستم زندگی ام را در کنار او بسازم.
و در آخر با تمام مدادرنگی های دنیا، به هر زبانی که بدانی یا ندانی هرچند دیر اما برایت خواهم نوشت دوستت دارم.

Love
     Your sister

Dead WordsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang