•5•

217 43 18
                                    


لطفا بهم نزدیک نشو،لطفا
بهم دست نزن
تو اجازه اینو نداری که به من آسیب بزنی
نه،نکن،کاری باهات ندارم فقط نکن
نه
نه
نه
×
×
کجا بودم؟حتی یادم نمیاد
فقط یادمه کشتمش

من یه قاتلم یه قاتل که حتی توی روز روشن،توی بیداری آدم ها رو می کشه،نتیجش درد و عذاب خودمه

آدم هایی که دوست دارم رو میکشم،بعدش واقعا می میرن،مقصر منم
×


×
خودم خواستم اینجوری بشم؟
فک نکنم
فقد میدونم از یه جا به بعد خودم نبودم،هری رو زنده زنده دفن کردم،فک کنم تو ذهنم هزاران بار گفتم:
"این من بودم که خودم رو اونجا کشتم
خودم زیر تخت اتاقم قبر خوردم رو کندم"
×
×
چشماشو می بینم رو تخت نشسته داره نگاهم میکنه می بینم که لب های صورتیش داره حرکت میکنه فقد نمیتونم بشنوم چی میگه،مغزم خیلی پر از خالیه،صداها اذیت میکنن و منو به آغوش مرگ صدا میزنن .
×
×
شروع کردم دوباره،دارم با خودم حرف میزنم،ولی اونم انگار داره با من حرف میزنه، روی پام،کاش بشنوم چی میگی اقیانوسیه زیبا
کاش صدا ها بزارن من بفهمم چی داری بهم میگی
کاش صداها بزارن ببینمت،حتی نمیزارن چشام رو کامل باز کنم ‌.
منو میبرن و مایلها بینمون فاصله میندازن
بین خودم و خودم
چرا میگم خودم و خودم؟
چون اونم بخشی از منه، حس میکنم باید ازش مراقبت کنم.
نمیخوام مثل من بشه
بین خودم و آدم های زندگیم
و بعدش آدم های زندگیم مث اشغال پرتم میکنن کنار
تموم میشه-
هم من گم میشم،هم آدما
×
×
درد داشت،چیزی رو حس نمیکردم
بی حسی،عادت کرده بودم،عادت کردن ترسناک بود برای بقیه
ولی برای من؟
فقد عادت کردن چیزی نیست.
×
×
صدامو نمی شنید،نمیدونم چرا فقد داشت بهم نگاه میکرد
همش تکرار میکردم:
"هری اونا فقط خواب بودن"
"هری کابوس بود بیدار شدی الان"
"هری کسی نمرده"
انقدر گفتم تاجایی که به خودش اومد، اسمم رو صدا کرد:
"لو"
نفسش درنمیومد،انگار روحش میخواست دنیا رو ترک کنه ولی تو جسمش اسیر شده بود
انگار زندگی سختی رو پشت سر گذاشته بود،ولی هنوزم قوی بود
×
×
+هری اونا فقد خواب بودن

-لو،میدونم

+پس چرا هنوزم تو فکری؟ باس بیای بیرون ازشون

-فقد نمیتونم یه قاتل باشم،قاتل بودن خوب نیست قشنگ نیست اینجوری بودن

+تو باید بدونی اونا فقد خوابن،چیزای تشکیل شده توی ذهنت

-من میدونم اینارو،رواشناشم من،فقد راه فرار ندارم ازشون.درد و کابوس بخشی از منه،درد،درد،باهاش بزرگ شدم و فک نکنم هیچوقت بتونم بدون درد زندگی کنم،اگه تونستم این به این معنیه که من مردم،اره اون روزی که درد نباشه من مردم

Philophobia •[L.S]•[completed]Where stories live. Discover now