"دیدار"
بگو که این دروغ نیست
خواب نیست رویا نیست
بگو که واقعا تو اینجایی***
سرش سنگین بود و تنش کوفته!
انگار که تمام شب زیر مشت و لگد باشد تمام تنش درد می کردبه سختی چشمھایش را باز کرد
با دیدن نور مجبور شد پلکھایش را روی ھم بگذارد چند بار پشت سر ھم چشمش را باز و بسته کرد تا به روشنایی اطرافش عادت کندچیزی از شب گذشته به یاد نداشت فقط صدایی گوش خراش و یک نور شدید!
تکهھای خاطرات محو در ذھنش چرخ میزد اما ھرچه فکر میکرد نمیتوانست چیز کاملی به یاد بیاورددورش را نگاه کرد توقع داشت در اتاقش باشد ولی...
تازه حواسش جمع اطرافش شد روی آرنج بلند شد و دور تا دورش را با دقت نگاه کرد_اینجا کجاست؟
رو به رویش یک دریاچهی بیانتھا بود که بجای آبی، رنگی خاکستری داشت آسمان هم ترکیبی از سیاهی و سفیدی بود
دشتی کنار دریاچه وجود داشت که بجای سبز روشن سبز مایل به مشکی بود انگار که در یک نقاشی سیاه و سفید گیر کرده باشد
اما چیزی که چشمش را گرفت زنجیره ی درختان سر به فلک کشیده بود که برخلاف دشت تیره رنگ های روشن و زندگی بخش در خود جای داده بود
لنگ لنگان سمت درختان رفت که چشمش به یک تابلوی بزرگ افتاد
تابلویی یک دست سیاه که ھرچه نزدیکش میشد صفحه تابلو روشنتر میشدھمین که جلوی تابلو رسید رنگ سیاه جایش را با سفید عوض کرد
خواست دستش را روی صفحه بگذارد که نوشته ھای مشکی رنگی روی صفحهی سفید نقش بست"آیا از زندگیات راضی ھستی؟"
دو دکمه ی سبز و قرمز زیر سوال پیدا شد خواست دکمه ی سبز را بزند که چیزی جلویش را گرفت چشمھایش را بست تا خاطراتش را مرور کند
ھنوز ھم خاطراتش نامفھوم بود اما یک چیز را فھمید در تمام زندگی که به یاد نداشت درد حرف اول را میزد و بعد از آن دلتنگی بود که قلبش را مچاله میکرد
دلتنگی برای چه کسی؟
چشمھایش را باز کرد و این بار با اطمینان دکمهی قرمز رنگ را لمس کرد تابلو دوباره به رنگ سیاه در آمد و راھی جنگلی پشتش نمایان شد
-به زندگی جدیدت خوش آمدی
صدایی در دشت بلند شد قدمی با شک و تردید جلو برداشت و راه جنگلی را پیش گرفت
این راه برخلاف دشت که تاریک بود پر از رنگ ھای شاد بود
جنگل یا شاید ھم یک باغ بزرگ دقیق نمیدانست جایی که داشت راه میرفت کجا بود اما از بلندی زیاد درختان حدس میزد که یک راه جنگلی باشد
![](https://img.wattpad.com/cover/256262826-288-k528416.jpg)
YOU ARE READING
be my calmness✓
Fanfiction🍹 در دست ادیت🍹 "میشه همیشه دوستم بمونی؟" "قول میدم همیشه دوستت بمونم!" ◇♤ "وقتی میدونی طاقت دیدن ناراحتیت رو ندارم چرا اذیتم میکنی؟" "تو که حسه من رو میدونی چرا اذیتم میکنی؟" ◇♤ Couple: VKook Genre: Dram, Romance