🍭Part 7🍭

118 45 20
                                    

_لوهان شی آخه چجور بگم که باور کنی من نقاشی و آرزوی برآورده شدتم نه رفیق اون دامبوی منحرف که اومده اذیتت کنه!!

با حرفی که سهون زد لوهان اخمی کرد و با دقت یه بار دیگه زیر نظرش گرفت.از دیشب که سهون و بوم سفیدشو دیده بود حس میکرد به خاطر چند سال توهم نزدنش و دوستی با دوتا رفیق متوهم،بالاخره کارما کار خودشو کرده و توهم این چند سالش که رو هم جمع شده و یه توهم بزرگ و عجیب تحویلش داده!!!

حتی خودشم نمیدونست چرا همچین فکرایی به سرش میزنه ولی هیچ فکر معقولی در مورد این ماجرا به سرش نمیزد که بخواد بهشون فکر کنه و پر و بالشون بده.دیشب بعد این که گفت "این امکان نداره!!" سهون با نیشخند گفته بود "حالا که ممکن شده لوهان شی" و جوابشم یکی از همون جیغای فرا بنفش لوهان بود که سالی یه بار از گلوی کوچیکش بیرون میومد.

از همون دیشب تا الانم با دقت بهش خیره شده بود و هر لحظه منتظر بود مثل اون فیلمایی که بعضی وقتا با کیونگسو میدید سهون یدفعه جلو چشمش محو شه و خودشم با یه لبخند بگه "خوبه همش توهم بود"

ولی خب تا الان هیچ اتفاقی نیوفتاده بود که یکم لوهانو امیدوار کنه.

ناراحت لباشو جلو داد و با حرص گفت:«هیچ جوره نمیتونی!!»

بعد قبل اینکه سهون بتونه حرفی رو که به خاطرش دهنشو باز کرده بود بزنه سرشو گرفت و با کلافگی گفت:«وای باورم نمیشه دارم با توهمم حرف میزنم!!»

سهون یکم پوکر به لوهان خیره شد و وقتی دید منتخب جدید قرار نیست تحویلش بگیره و میخواد از جلوی چشماش دور شه اخمی کرد و کوله پشتیشو باز کرد تا بتونه یه چی پیدا کنه و به اون پسر خوشگل که سرشو با دستاش گرفته بود بفهمونه نقاشیشه!

نه یه دزد و مردم آزار کوفتی که نقاشی لوهان رو دور انداخته و یه بوم سفید جاش گذاشته و به احتمال نود درصد مزدور رفیق منحرف و به اصطلاح دامبوشه!!

همینجور مثل یه سنجاب که بلوطشو قایم کرده و تو زمستون دنبال غذاشه مشغول زیر و رو کردن کوله پشتیش بود که با دیدن دفترچه راهنمای آرزوهای برآورده شده لبخندی زد و سریع درش آورد.دفترچه صورتی رنگ رو باز کرد و از توی فهرست سر فصل "فصل 3: چیکار کنیم باورمون کنن؟؟" رو پیدا کرد و نگاشو سریع بین کلمات چرخوند.با پیدا کردن چیزی که دنبالش بود لبخند بزرگی زد و گفت:«ایناهاش گوش کن لوهان شی.نوشته تمام آرزوهای برآورده شده بنا به نحوه آرزو و برآورده شدنشان تفاوتی با انسان ها دارند.برای مثال آدم برفی هایی که زنده میشوند در برابر گرما آب میشوند که بزرگترین تفاوتشان با انسان هاست.اگر مردم دنیای جهان آرزوها و تخیل در دنیای انسان ها بیمار شوند و یا به هر دلیل دیگری مورد بحث های علمی و زیستی قرار بگیرند هیچ تفاوتی با یک انسان عادی ندارند و از نظر علمی نمیتوانند دلیلی برای آب شدن آدم برفی های انسان شده بیاورند.....»

لوهان اول علاقه ای به شنیدن چرت و پرتای توهمش نداشت ولی با شنیدن حرفای اون پسر ذهنش ناخودآگاه سمت مجسمه برفی رفیقش رفت و با کنجکاوی بهش نگاه کرد.

سهونم که متوجه نگاه لوهان شده بود با لبخند ادامه داد:«یکی دیگر از تفاوت های مردم دنیای جهان آرزوها و تخیل که برای اکثرشان مشترک است نامرئی شدنشان در برابر وسایل الکترونیکی است.برای مثال آن ها در هیچ دوربین و عکسی مشاهده نمیشوند و تنها دلیل اثباتشان برای اطرافیانشان لمس و حس گرمای بدنشان است.یکی از مهمترین راهکار ها..... سکس میباشد؟؟»

سهون تیکه آخر جملشو با شک و حیرت گفت و چرخید تا به دهن بازمونده منتخب جدید نگاه کنه.الان اگه میگفت خودشم نمیدونسته همچین چیزی تو این دفترچه نوشته باور میکرد؟؟ درسته که منحرف بود ولی نه انقدر که تو اولین دیدارشون درخواست رابطه بده!!

لوهان یکم به سهون خیره شد و با گیجی گفت:«یعنی انقدر سینگل بودنم بهم فشار آورده که توهمم بهم پیشنهاد رابطه میده؟؟»

سهون که انتظار دعوا داشت با شنیدن این حرف لوهان پوکر شد و زیر لب گفت:«این که اگه سرمم ببرم جلوش بندازم فکر میکنه توهم فیلم ترسناک زده.چرا انقدر دیر باوره؟؟؟»

_______________🌈🍭🌈________________

میدونم کمه ولی پارت بعد خیلی مهمه!!*-*

یکم دیگه پارتا طولانی میشن^-^

تولد یونگی مبارک!!!🎁🎈🎊🎉🎆🎂(میخواستم تولدش زیاد آپ کنم ولی نمیشه💔)

ووت و کامنت فراموش نشه😊💙

It's Not Possible S2:Colorful Candy(EXO)[Full]Where stories live. Discover now