꧁Part 4 ⌫

288 70 3
                                    

ورلد واید ریدر قبل از خوندن پارت جدید یادت نره که انگشتتو بزنی روی ووت vote و فالو هم بکن به عنوان عیدی 😈یاه یاه
خب بسه دیگه این شماااااا و این هم پارت جدید
__________________________________________
این قسمت:من اونو میکنم یا اون منو میکنه 🤔
◖سلام پدر
◖سلام
◖سلام خانم پارک
خانم پارک سلام گرمی  با پسر خوندش کرد
◖تهیونگ پسرم غذا حاضره اگر گشنته برات..
◖گشنم نیست ممنون
خانم پارک توی این سه سالی که با اقای کیم ازدواج کرده بود در انتظار یک بچه بود اما اون بچه نیامده بود که نیامده بود در واقع دیروز فهمیدند که خانم پارک بچه دار نمیشود و خیلی همه ناراحت بودن حتی تهیونگ هم براش ناراحت بود برای همین حاضر بود که قمار کنه و یک پسر بچه برای خانم پارک بیاره و خوشحالش کنه اما اقای جانگ فکر میکرد تهیونگ اونو برای سکس و اینجور چیزا میخواد و خانم پارک هم از این چیزا خبر نداشت و از دست تهیونگ ناراحت میشد و در اتش حسرت داشتن فرزند میسوخت
تهیونگ یه جورایی خانم پارک و دوست داشت درسته که اون جای مادرشو نمیگیره اما وقتی مادرش تهیونگ و ترک کرده بود تهیونگ فقط 14سال داشت و تا 19سالگی که خانم پارک وارد زندگیش شه از مهر مادری محروم بود
هر روز سر مزار مادرش میرفت و ساعت ها با ان پری مهربان صحبت میکرد
هر روز برایش گل میبرد و اتفاقات و با هیجان برایش تعریف میکرد  و گاهی اوقات هم بغض راه تنفسش رو میگرفت و اجازه ی نفس کشیدن بهش نمیداد
وقتی اتفاقات رو برای مادر مهربونش تعریف میکنه اونو هم کنارش حس میکنه
هیچ وقت اون شبی که مادرش رو به خاک سپرد یادش نمیره
فلش بک 7سال پیش :
◖تهیونگ پسرم... یادت رفته که تو به مامان قول داده بودی یه پسر قوی باشی!؟
تهیونگ توی شوک بزرگی بود و قبول کردن ماجرا برایش سخت بود اون که سنی نداشت، از دیدن مادرش که سیر نشده بود، نمیتونه عادت هاش و با مادرش ترک کنه اون اهنگ هایی که مادرش براش میخوند و داستان هایی که هر شب برایش میخوند
◖اما بابا..... ما.. مامان که هنوز داستان... گل قهقهه زن رو تعریف... نکرده که. 
این داستانی بود که هر وقت از مادرش درخواست میکرد که بخونه یک مشکلی پیش می امد و فرصت نمیشد که خانم کیم براش تعریف کنه و گذشت و گذشت که این داستان طلسم شد و برای تهیونگ گفته نشد
بغض وحشتناکی به گلویش چنگ انداخته بود و نمیذاشت درست حرف بزنه
اقای کیم بی صدا اشک میریخت و سر پسرش را به سینش چسبوند
چیزی نداشت که بگه و تهیونگ هم به سوال های بی جوابش ادامه میداد و باعث میشد اقای کیم بیشتر درد بکشه و سعی کنه که هق هق نکنه
◖یعنی ما.. مان دیگه نیست؟!.. دیگه کسی نیست که من از مدرسه میام منو در اغوش بکشه و بهم حرفای قشنگ برنه؟! 
همینطور که حرف میزد اشکاش سرازیر شدن و بغضش شکست و با هق هق ادامه داد
◖یعنی چی مگه میشه ؟! پس منم میرم پیش مامان میخوابم که تنها نمونه نه..... نههه
مادرشو اوردن و داشتن به خاک می سپردن و اقای کیم و تهیونگ هم باید میرفتن اونجا
اقای کیم با سختی صحبت کرد
◖تهیونگ....سخته.... میدونم.. اما مامان دیگه رفت... دیگه مامان نمیاد...
◖نهههههه.... دروغ نگو.... پس... م... منم باهاش میرم
به زور از دست اقای کیم در اومد و سمت مادرش دوید
و پرید روی جنازه ی مادرش و سرش را روی سینه ی مادرش گذاشت
◖ما... مان.... چرا صدای قلب خوشگلت نمیاد.... هاا؟! .. مامان اینا منو اذیت میکنن میگن.... تو دیگه نمیای پیش من.... پاشو... پاشو منو در اغوشت بگیر و به همه بگو که تو قول داده بودی منو تنها نذاری.... پاشووووووو.... تو قول دادیییییی .....نزن زیر قولت ... پاشو مامان قشنگم.... یه چیزی بگو .... بازم با دست های قشنگت موهامو نوازش کن  ... پا.... پاشو 
هق هقاش و حرفاش دل همرو به درد میاورد اقای کیم سعی داشت که تهیونگو ببره اونور اما تهیونگ مثل بچه هایی که بعد از سال ها به مادرشان رسیدن چسبیده بود به مادرش فقط با این تفاوت که اون داشت از مادرش جدا میشد
تهیونگ به پارچه ی سفیدی که روی مادرش بود چنگ میزد و تقلا میکرد
◖نهههههه..... ولم کن... نههه
پارچه ی سفید کنار رفت و چهره ی فرشته گونه ی مادرش پدیدار شد
اقای کیم پاهایش سست شد و به زمین افتاد و شروع کرد به هق هق و تهیونگ دوباره به اغوش مادرش برگشت و اجرای صورت مادرش را تک تک بوسه باران میکرد
پایان فلش بک *
_________________________________________
دییینگ
صدای پیامک موبایل تهیونگ بلند شد
یه پیام از اقای جانگ بود
بازش کرد

༒𝐒𝐭𝐚𝐲 𝐖𝐢𝐭𝐡 𝐌𝐞 𝐅𝐨𝐫𝐞𝐯𝐞𝐫⚔Where stories live. Discover now