[2]

273 44 5
                                    

با خستگی پرونده مجرمی که توی پیست موتور سواری گرفته بودنو توی اتاق بازجویی روی میز انداخت‌.

صندلیو کشید و نشست ییرن.
دستشو زیر چونش گذاشت و به پسره که سفیدی چشماش تبدیل به قرمزی چشم شده بود نگاه کرد.
کاغذ و قلمو به طرفش هل داد‌.

"بنویس." گفت ییرن با ته لحجه‌ی چینیش.
پسر سرشو به عقب انداخت و چشماشو بست.
"من هیچی درباره اونا نمیدونم. فقط ازشون جنس خریدم."

ییرن دستشو از پایین چونش کشید و خودش کاغذو قلمو برداشت.
وقتی داشت مینوشت، یکی یکی هم به زبون میاورد.
"من هیچی درباره اونا نمیدونم. فقط ازشون جنس خریدم. یعنی نوشتن اینا انقدر سخته؟ من ازت نمیخوام از خودت داستان درست کنیو بنویسی. فقط هر چی که میخوای برای دفاع خودت بگی رو بریز اینجا، چه راست چه دروغ." زمزمه کرد ییرن.

یجی از پشت مانیتور که شاهد همه اینا بود، با خستگی نفسشو بیرون داد.

به یونا که اونطرف مارک، وایساده بود نگاهی انداخت.
"انگار واقعا هم باید دوباره بریم اونجا. چون این معلومه نمیخواد چزی بگه."
یونا هم سرشو تکون داد.

ییرن که به زور از زیر لبش یه چند کلمه بیرون کشیده بود، از اتاق بیرون اومد.
یجی با دیدنش که داشت داخل میومد، تکیه‌شو از میز گرفت.

ییرن کاغذ و قلمو روی میز، جلوی یجی انداخت و با خستگی شقیقه هاشو ماساژ داد.

"چیزی نمیگه. ولی چیزی هم مخفی نمیکنه. معلومه یک جوونه که وسوسه‌اش کردن، چون هیچ آدم عاقلی حاضر نمیشه چیزی که اون مصرف کرده‌رو مصرف کنه."
ییرن حق داشت و یجی هم اینو خیلی خوب میدونست.

"یعنی باید آزادش کنیم؟" پرسید یونا.
یجی که دستاشو به کمرش زده بود، سرشو به طرف تکون داد.

"نمیدونم."

مارک از روی صندلی چرخ دارش به طرف سه تا دختری که داشتن بی وقفه کار میکردن برگشت.
هدفونشو از گوشش برداشت.

"بنظرم باید آزادش کنین و انقدر به کسایی که ازشون جنس میخرن گیر ندین. چون میبینین که چیزی نمیدونه."
یجی با دهن باز به یونا و ییرن نگاه کرد.
"این چی میگه؟" پرسید.

مارک چشم غره ای رفت.
"دارم راستشو میگم هوانگ یجی."

یجی چشماشو بست تا هر چی از دهنش درمیادو به مارک ردیف کنه، ولی از شانسش گوشیش زنگ خورده بود.

گوشیشو از جیب پشتی شلوارش بیرون کشید و بدون اینکه به شماره نگاه کنه جواب دادم.

"هوانگ یجی؟" با شنیدن صدای کلفتی که اسمشو میگفت، با دستش به مارک، ییرن و یونایی که داشتن حرف میزدن، اشاره کرد.

"خودمم." گفت یجی.

"من لی فلیکس.‌ صاحب پیست موتور سواری."
لی فلیکس؟

• DEVIL ✓Where stories live. Discover now