~Eight

67 18 39
                                    

سلام دوستان امیدوارم روزهاتون به خوبی بگذره. من معمولا دوست ندارم زیاد حرف بزنم ولی خب این لازم بود. میخواستم خیلی ازتون تشکر کنم برای حمایتاتون. راستش وقتی فف رو آپ کردم انتظار نداشتم همینقدرم سین بخوره با اینکه از نظر بعضیا شاید زیاد هم نباشه اما برای من هست. نمیدونید چطوری مثل سگ ذوق میکردم وقتی میدیدم فف رو توی ریدینگ لیست هاتون اد میکنید.
شاید براتون مهم نباشه که چند وقت نبودم ولی دلیلش این بود که منبع انرژی مثبت و انگیزه ام رفته بود کما :) نمیدونم هستی رو میشناختید یا نه اما الان برگشته و پشمام...انگار یه تیکه از وجودمو دوباره پیدا کردم.
همین دیگه اگه چیزی رو هم یادتون رفته توی کامنت بپرسید در خدمتم.

》راستی قسمت قبل بعضی از قسمتاش حذف شده بود اگه جاهاییش رو متوجه نشدید دوباره بخونید《
..................................................

با شنیدن صدای دعوا های جسی و مایکل که در واقع جسی بود که کلا در حال فحش دادن به مایکل بود پوف کلافه ای کشید و بعد از اینکه به خونه ی مالیک نزدیک شد گوشه ی خیابون ماشینشو نگه داشت و با تعجب به جمعیت زیادی که جلوی ساختمون ایستاده بودن و توی هم میلولیدن نگاه انداخت.

لیام:مردم چقد کصخل و بیکار شدن که تا یچی میشه بی دلیل یجا جمع میشن.

جسی با شنیدن جمله لیام بعد از اینکه با کف دست کوبوند تو صورت مایکل بهش نگاه کرد.

جسی:کصخل که هستن ولی بیشترشون برای فضولی اومدن.

مایکل با قیافه کجش اول به جسی نگاه کرد و بعد به لیام و همینطور که صورتش رو میمالید به حرف اومد.

مایکل:خب تا کی میخواید اینجا بشینید؟زیاد وقت نداریم.

لیام چشماشو چرخوند و با گرفتن گوشیش از ماشین پیاده شد.

جسی:حرف اضافه نزن میام عن درستت میکنم!

بعد از تهدید دیگه ای که کرد از ماشین پیاده شد و مایکل هم پشت سرش بعد از برداشتن کیفش پیاده شد و لیام قفل ماشینش رو زد و سمت جمعیت نسبتا شلوغ جلوی ساختمون زین مالیک راه افتادن.

-به نظر من این دروغ رسانه هاس.مطمئنا مثل دفعات قبل خواسته از چشم رسانه ها دور بمونه و شاید به یه جای دور رفته.

+نه بابا چی میگی.عکس اتاق خوابش همه جا پخش شده.کل اتاق خوابش خونی و بهم ریختس.شیشه ها و کمدش هم شکسته شده نمیتونه واقعی نباشه!

*اره درسته منم شنیدم یه نامه ای روی تختش پیدا کردن که روش نوشته بود دنبال جسدش نگردید!

با نزدیک شدن ،صداها و پچ پچای مردم واضح تر میشد و لیامو متعجب میکرد.اون کاغذ دست خود لیام بود چطور مردم از نوشتش خبردار شدن؟

-تازه شنیدم یه کاراگاهی قراره جسدش و قاتلاش رو پیدا کنه شما هم شنیدین؟

+اوه من که عکس هاشو دیدم .تو یه کافه بودن و با لوییس چمپیون قرار گزاشته بودن میگن اسمش لیام پینه!

Hidden Rose  [Ziam]Where stories live. Discover now