SHORT STORY

521 75 667
                                    


فرصتش خیلی کم بود
شاید امروز،شاید فردا
اما نه اون میخواست اینو بپذیره
نه من...چون من آدمِ زندگی کردن توی حال بودم
نه فردایی که ممکن بود اون نباشه
آخه به همون اندازه ممکن بود من هم نباشم.

بوی چپوق سوخته ش،
نصف شب هوش از سرم پرونده بود.
پرده ی حریره اویزون از
پنجره ی اتاقم در اثر نسیم ملایمی که
پوست بدنمو قلقلک میداد
برعکسِ من، از خنده به خودش میلرزید.


باید سرمو از پنجره بیرون مینداختم و
رو به سمت پایین پنجره ،
دقیقا روبروی اون درخته سیب فریاد میزدم که ،راههای بهتری هم برای خودکشی هست
ریه های ضعیف اون دیگه قدرتی
برای تحمل اون حجم از دود نداشت اما،
دست برداره اون تنباکوی کهنه
قدیمی که از بچگی بوش تو
شریانهای مغزم نشسته بود،نبود که نبود.

با شنیدن صدای سرفه های پی در پی اش
روی دل و روده ی بهم ریخته ی تختم جابجا شدم و پیراهنمو توی مشتم گرفتم.
فریاد و اعتراض دردی رو دوا نمیکرد
تنها سپردن یه لیوان آب به دستهای چروک خورده ش
راهه چاره بود
از پله های غیژو ویژه طبقه ی اول گذشتم
صدای تکون خوردن چوبهای زیر پاهام علامت خطر بود
با باز شدن درب اتاق خواب مادرم، خلع صلاح شدم

~اون دست برنمیداره

+ استراحت کن،برمیگردونمش پیشت

دل مادرم همیشه به یورش بردنهای یهویی من برای خلع کردن پدرم از کارهایی که تو پیریش به ضررش بود ،گرم بود...با دیدن لبخند کمرنگش به همکف رسیدم و دره چوبی خروج خونه رو با لگد باز کردم که بگم عصبانی ام.

با اعلام حضوره یهوییم، چپق رو پشت سرش قایم کرد
و وانمود کرد،تنهایی شطرنج بازی میکنه و یا ذهنش درگیره حرکت سربازهاشه
اما سخت در اشتباه بود،چون وزیر اینجا دست به سینه
ایستاده بود...

_هی تو هنوز بیداری؟ طلوع نزدیکه

+من بچه ی توام...اما عقلم عین یه مرد بالغ تکمیل شده

_هزیون میگی؟

+نه ولی انگار تو کله ی سحری توهم زدی و خیال داری خودتو روی این صندلی ازبین ببری.

هوا سوز داشت، زمستون رسما داشت بهمون سلام میداد و ما خودمونُ به خیالی زده بودیم
لرز به بدنم افتاده بود،جوری که نمیتونستم با ابهت تر خطای پدرو به روش بیارم...مچاله شدم و با دستهام خودمو بغل کردم، پدر با نشستنش اونجا و وارد کردن دود به ریه هاش خودشُ عذاب داده بود اما عذابه اصلی
این هوای سرد بود و یخ زدنش

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 15, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

ETERNITY Where stories live. Discover now