chapter 7

1K 222 134
                                    

چند دقیقه بعد هری با یک سینی از یک ظرف پاستا، یک فیله ماهی و دو ماگ قهوه که میدونست همیشه لویی بهش احتیاج داره و البته یکی برای خودش از پله ها بالا رفت. بچها توی اتاق هاشون سرگرم بودن و خونه ساکت بود. ساعت 7 بود و معلم ها تا ساعت 10 شب برنمیگشتن. پشت در ایستاد و در زد.

"میتونم بیام تو؟"

"اوه یه لحظ..."

هنوز حرف لویی تموم نشده بود که هری به زحمت با باسنش دستگیره رو پایین کشید و وارد اتاق شد. با دیدن بدن نیمه لخت لویی سرش رو به سختی پایین آورد و به زمین خیره شد تا لویی پیراهنش رو بپوشه.

"این صحنه رو همین الان از ذهنت پاک کن هری." اما پاک نشد.

"معذرت میخوام دستم پر بود منتظر نموندم زود اومدم تو."

"هرییی.. اینا مال منه؟ ممنونم از دیشب هیچی نخوردم."

"نمیدونستیم توی خونه ای وگرنه واسه ناهار صدات میکردیم."

"آره من امروز بدن درد داشتم بخاطر آب و هوا عضلاتم گرفته بود نتونستم باهاشون برم. کل روز خواب بودم."

"الان بهتری؟"

"اهوم تقریبا خوب شده."

"میتونم همینجا بشینم؟"

"اممم اره فک کنم این قهوه مال توعه."

لویی توی سکوت غذاش رو خورد و هری هم سرش پایین بود و از قهوش می‌نوشید.

"تو فقط بخاطر خودم ازم فاصله میگیری؟"

"لطفا این بحث رو شروع نکن. من به خودم قول دادم."

"چه قولی؟ من حق دارم جواب سوالمو بدونم."

"آره بخاطر خودته. اگه زندگی من اینقدر توی چشم همه نبود شرایطمون فرق می‌کرد."

"خب ما میتونیم مخفیش کنیم."

"منم فکر میکردم میتونیم. تا وقتی که عکسای توی دسشویی کلاب رو دیدم! هنوزم بنظرت میتونیم؟"

"اهوم... البته اگه همه چیز از نظر تو احمقانه نبود."

"هریییی... میشه لطفا اینقدر این جمله رو تکرار نکنی؟ بنظرت من خودم این جمله رو باور دارم؟ منی که یک سال و نیمه میلی متر به میلی متر بهت نزدیک میشم؟ اینا از نظر تو احمقانست؟"

لویی غذاش رو تموم کرده بود و با اخم و دلخوری قهوه می‌نوشید. هری با صدای آروم و غمگین ناله کرد.

"پس چرا خرابش میکنی؟"

"میترسم. دیدی آدما وقتی از یچیزی دورن تمام تلاششون رو میکنن تا بهش برسن و بعد وقتی بهش نزدیک میشن ترس وجودشون رو پر میکنه؟ انگار اونقدر نداشتنش که وقتی قراره داشته باشنش هم باورشون نمیشه. میترسم از اینهمه قشنگ پیش رفتن همچی. میترسم چیزی پیش بیاد چون حداقل الان با فاصله کنار خودم دارمت. میترسم اشتباه کنم و از دستت بدم اونوقت دیگه با همین فاصله هم نمیتونم داشته باشمت."

School fuckers [Z.M] [L.S]Where stories live. Discover now