part 6

6.6K 826 281
                                    

با درد چشماشو باز کرد، حتی نمیتونست غلط بزنه از رابطه دیشبشون فقط دردکشید و تهیونگ به گریه هاش و التماساش توجه ای نکرد، به ساعت نگاه  کرد ۸صبح بود طبیعی بود که با اون همه درد نمیتونست زیاد بخوابه سرشو که به چپ چرخوند تهیونگی دید که برخلاف دیشب خیلی معصوم خوابیده بود، آروم دستشو بلند کرد و به نوازش صورت و موهاش مشغول شد حقیقتا با اینکه  هنوز به رابطه هاشون عادت نکرده بود اما شدت علاقش به تهیونگ بیشتر شده بود.
......

(یک هفته بعد)

صدای پیانو به قشنگ ترین شکل شنیده میشد، مراسم عروسی خیلی شیک و خصوصی در حال برگزاری بود.

جانگکوک تو پوست خودش نمیگنجید، اون پولدار بود و هیچ آرزویی جز داشتن تهیونگ نداشت و درست وقتی که فک میکرد قرار نیست هیچوقت بهش برسه، به بهترین شکل این عشقو تهیونگ بهش داده بود، تهیونگی که با گل منتظرش وایساده بود و کوک که دست پدربزرگشو محکم گرفته بود با چشمایی مشتاق سمتش میرفت.

روبروی هم وابساده بودند و تهیونگ قسم میخورد چشمای کوک میخندید، دست گل ساده و سفید و به دست کوک داد ، جانگکوک ممنونی گفت و با لبخند سرشو پایین انداخت، تهیونگ نیمچه لبخندی زد و همه ساکت شدند تا روحانی مراسم رو شروع کنه...

کل مراسم کوک توی فکر بود و نمیدونست چرا ته دلش احساس بدی داره ولی وقتی به تهیونگ نگاه میکرد اون احساس بد جای خودشو به عشق میداد، در نتیجه سعی کرد بهش فکر نکنه.
با صدای روحانی به خودش اومد.

-من شما رو زوج  اعلام میکنم حالا میتونید همدیگه رو ببوسید...

تهیونگ یه قدم جلو اومد و روی کوک خم شد و خیلی کوتاه کوک رو بوسید، کوک هم جوابشو داد، همه دست زدند و پدربزرگ و مادربزرگ از همه خوشحال تر بودند.

بعد از مراسم تهیونگ به سمت پدربزرگ اومد.

-با من کاری داشتید...  

پدربزرگ با لبخند دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت:

-اوه بله حالا که مراسم تموم شده من و از بابت کوک خیالم راحت شد، من قراردادو آماده کردم فقط امضا تو مونده..

تهیونگ نیشخندی زد

-معامله خوبی بود

کیم بزرگ اخمی کرد:

-درست صحبت کن تهیونگ یادت نره که کوک نوه عزیزمه و اگه بفهمم کوچک ترین ازاری بهش رسوندی قرارداد و لغو میکنم و میدونی که میتونم.

تهیونگ اخمی کرد و دندوناشو روی هم فشار داد ، پدربزرگ با اه گفت:

-برین خونه فردا قراردادو برات میفرستم شرکت.

تهیونگ بدون حرف سری تکون داد و به سمت کوک که با جیمین میخندید رفت،

-هی کوک خوشحالی..

✴ LOVE ME ✴Where stories live. Discover now