10- Hero

841 279 12
                                    

سراسیمه از در چرخشی وارد بیمارستان شدن و مستقیم به سمت پذیرش رفتن. چانیول روی میز چوبی سفیدی که اون بخش رو از سالن بیمارستان جدا می‌کرد خم شد و با عجله پرسید: «جونگسو! پارک جونگسو!»

زنی که پشت میز بود برای چند ثانیه به کامپیوترش زل زد و بعد از تایپ چیزی، سرش رو بالا آورد: «طبقه اول، اتاق هفتادوشش.»

چانیول فوری به طرف آسانسور رفت و بکهیون که تازه به پذیرش رسیده بود، بعد از تشکر از اون زن بازدمش رو بیرون داد و دنبالش رفت. برعکس چانیول آروم راه می‌رفت و فقط قدم‌های بلندی برمی‌داشت و از اون‌جایی که چانیول پشت سر هم دکمه رو فشار می‌داد، دقیقا موقعی که درهای آسانسور درحال بسته شدن بودن موفق شد سوار بشه.

از راهروهای سفید و براق بیمارستان که با کوچیک‌ترین هوایی که ردوبدل می‌شد بوی ضدعفونی‌کننده‌های مختلف به مشام‌شون می‌رسید گذشتن و وقتی به اتاق هفتادوشش رسیدن، چانیول بدون مکث در رو باز کرد و داخل رفتن.

لیتوک با لباس‌های بیمارستان توی تنش روی تخت دراز کشیده و پتوی سفیدی رو تا شکمش بالا کشیده بود. با وارد شدن اون دو، نگاه خمارش رو به اون‌ها داد و لبخند بی‌جونی زد.

چانیول سمت راست تخت که وسط اتاق قرار داشت ایستاد. درحالی‌که خم شده بود، دست چپش رو روی دست لیتوک گذاشت و با نگرانی گفت: «چی‌کار کردی، پسر؟»

لیتوک خنده آرومی کرد و چشم‌هاش رو بست: «قهرمان‌بازی.»

بکهیون با فاصله از چانیول، کنارش ایستاد که اون سوال دیگه‌ای پرسید: «آخه چرا این‌کار رو کردی؟»

«عصبانی بودم و یه‌جورایی همیشه می‌خواستم یه‌بار امتحان کنم و مثل تو یکی رو نجات بدم، اما فهمیدم قهرمان بودن به من نیومده.»

لیتوک با چشم‌های بسته‌ش جواب داد و بکهیون فهمید حدسی که زده درست بوده و اون توی یک دعوای خیابونی چاقو خورده.

«کجا زد؟»

چانیول هم‌زمان با پرسیدن سوالش، نگاهش رو روی سرتاپای لیتوک چرخوند. لیتوک پتوش رو کمی کنار زد و با کشیدن دستش از زیر دست چانیول و بالا دادن سمت چپ لباس نخیش، جای زخم روی پهلوش رو که با گاز استریل و چند چسب سفیدرنگ پوشیده شده بود، نشون‌شون داد. اما با دیدن اخم و نگاه خیره‌ی اون دو روی زخمش، چند ثانیه بعد لباسش رو پایین کشید و همون‌طور که پتوش رو دوباره روی خودش برمی‌گردوند گفت: «دکتر گفت اندام‌های حیاتی‌م آسیب جدی‌ای ندیدن. با سه هفته استراحت و مراقبت، کامل خوب می‌شه.»

چانیول که هنوز با اخم به پهلوی اون خیره بود، با فکی منقبض شده پرسید: «قیافه‌ش رو دیدی؟»

«نه. اگه دیده بودم هم به تو نمی‌گفتم. نمی‌خوام یه‌بار دیگه پام به اداره پلیس کشیده بشه و برای ول کردنت از بازداشتگاه فرم رضایت پر کنم.»

The GymWhere stories live. Discover now