5

852 132 14
                                    

"جیمین ، رفتم کل کلاسا رو گشتم ، هیچ بچه ای تو کلاسا و حیاط نیست"
'ممنونم جین ، خیلی کمکم کردی ، هوسوک کجاست؟'
"هوسوک هنوز می مونه ، تو اتاق ما عه"
'و عتیقه؟'
جین خنده ای کرد.
"عتیقه با دوست پسرش قرار داشت زودتر رفت"
جیمین بازدمش رو بیرون داد.
'ممنون جین ، تو هم می تونی بری '
"خسته نباشید، خدافظ"
_________________
پوشه ها رو گوشه ی میزش گذاشت ، به ساعتش نگاه کرد ساعت ۳ بعد از ظهر رو نشون می داد.
با خستگی کلید و کیفش‌ رو برداشت ، از طرفی باید  از مدرسه  می رفت شرکت خودش و به کار های اونجا هم رسیدگی می کرد ، از طرفی هم ذهنش پیش گوشی باباش بود .
در ماشینش رو باز کرد و سوار شد .از دروازه مدرسه خارج می شد که ماشینش ایستاد .
"لعنتی"
با عصبانیت پیاده شد ، شروع کرد به بررسی ماشینش که ناگهان کسی از پشت بغلش کرد.
"تو...تو...کی....هستی؟"
جوابی نشنید، با استرس خواست برگرده که دید اون دست ها اجازه ی برگشتن نمی ده.
با عصبانیت  داد زد.
"گفتم..کی..هستی؟"
جوابی که گرفت خیس شدن پیراهنش و هق هق و گریه بود.
جیمین با وحشی گری دست رو کنار زد و برگشت و مشتی به صورت شخص مقابلش زد.
"لعنتی.....می گم......تو .....کی"
حرفش با دیدن صورت مقابلش نصفه موند .
پسری با موهای مشکی که روی پوست سفیدش ریخته بود ، با چشم های گربه ای که حالا می درخشید ، صورتی سرخ که خودش مشت زده بود. به لباس های پسر  نگاه کرد این که لباس فرم مدرسه ی خودشه ، لعنتی !!!!
دستش رو به سمت پسر‌ گرفت تا بلند بشه اما پسر مو مشکی ترسید و عقب‌رفت.
با کلافگی نزدیک تر رفت.
"هوووففف ، بچه نترس دستمو بگیر رو بلند شو"
پسر‌ سرش رو تکون داد و دست های سفید و  پنبه ایش رو روی دست های جیمین گذاشت ، جیمین با حس کردن اون پنبه ها متعجب به پسر نگاه کرد.
جیمین عصبانیتش رو پنهان کرد و با مهربانی گفت
"خب ، آقا کوچولو بگو چرا منو بغل کردی؟"
پسر دوباره بغذ کرد .
'شوگایی‌ راه خونه رو بلد نیست'
جیمین دوباره به لباس فرم شوگا که خاکی شده بود نگاه کرد.
"اشکال نداره از رو پرونده ات کمکت می کنم"
شوگا با ذوق بالا پایین پرید.
"شوگا الان ناراحت نیست ، خیلی خوشحاله"
جیمین با ذوق بچگانه شوگا خندش گرفت ، اما یک چیزی درمورد این بچه درست نیست چرا رفتارش شبیه بچه ها ست؟:
"خب حالا بگو چند سالته؟"
'اووووممموووو من ۳ سالمه'
جیمین از تعجب دهنش باز موند.مدرسه ای که مدیرش بود برای متوسطه ی دوم بود کمترین سنی که دانش آموز بودن ۱۶ ساله بودن ، اما این بچه به قد و هیکلش نمی خورد که ۳ سالش باشه و دانش آموز این مدرسه باشه.
'شماره پدر و مادرت رو بلدی؟'
شوگا سرش رو به علامت منفی تکون داد.
جیمین هوفی کشید ، دوباره دست های پنبه ای شوگا رو گرفت و وارد سالن مدرسه شدن.
"شوگا همینجا باش تا من بیام فقط فامیلیت چیه؟"
شوگا لبخند آدامسی زد.
'مین'
جیمین به سمت اتاق معاونت رفت ، حتما هوسوک اون بچه رو می شناخت.
در اتاق معاونت رو باز کرد با هوسوکی که هدفون رو گوشش بود و می رقصید مواجه شد.
به ساعتش نگاه کرد ،  ۳۰ دقیقه مونده بود تا جلسه شرکتش شروع بشه.
سریع هدفون هوسوک رو گرفت.
"آیش تو دیگه .......عههه به به سلام آقای مدیر "
'سلام ، هوسوک تو کسی به اسم مین شوگا می شناسی '
"نه نمی شناسم،'
  "شاید از قیافه بتونی تشخیص بدی ، بیا ی لحظه "
جیمین همراه با هوسوک به مکانی که شوگا اونجا بود رفتند.
هوسوک به قیافه مظلوم شوگا نگاه کرد.
'نه نمی شناسم'
"لعنتی"
''چطور مگه؟"
'شوگا راه خونش رو گم کرده و شماره ی مامان و باباش هم بلد نیست'
"وا مگه میشه؟"
'حالا می بینی که شده.....ببین راهی می تونی پیدا کنی تا اینو به خونش برسونیم.....آها پرونده ها کجاست؟'
"پشت اتاق معاونت"
_____________________
"جیمین بالاخره پیدا شد . "
'بده ببینم'
هوسوک از نردبان پایین اومدو پرونده رو به جیمین داد . جیمین با خوشحالی پرونده رو باز‌کرد و اولین چیزی که دید فقط قسمت اسم و فامیل پر شده بود.
جیمین با عصبانیت داد زد.
'چیییییییی؟؟؟؟

سلام ریدرا گل
با امتحانا چطورین؟
این پارت عجب اتفاقی افتاد ........
ووت⭐کامنت✔️فراموش نشه✖️
راستی می خوام شماها رو با دو نفر آشنا کنم.....
من دو تا خواهر دارم که دوقلو هستند ، خواستم شماها باهاشون آشنا بشید.
SherlockHolms512
این خواهرم هم فیک می نویسه کاپ اصلی نامجین و فرعی کوکوی و مین یونه
نامجین و کوکوی شیپر بشدت
برین حتما ووت و کامنت بدید♥️♥️♥️♥️
candymoazzen
این خواهرم هم مثل خودمون سپمین و مین یون و هوپمین شیپره خیلی هم دو آتیشه روشون هم خیلی ناموس و غیرت دارهⓂ️Ⓜ️Ⓜ️Ⓜ️Ⓜ️

راستی کیا درامایی هستن؟
بریم که با فصل ۳ پنت هوس پشمک و اکلیل از گوشامون بزنه بیرون😁😁
کراشتون تو پنت هوس کیه؟؟؟؟
____________&&&&&_________
اسم دوست یا فامیلت رو تگ کن⭐⭐⭐⭐⭐

♡●P͟r͟i͟n͟c͟i͟p͟a͟l͟┊͙ ˘͈ᵕ˘͈Where stories live. Discover now