♧9♧

402 129 52
                                    

″چرا ولنتاین رو جشن میگیریم؟″

″هوم؟″

″چرا ما هر سال 14 فوریه رو جشن میگیریم″

″متوجه منظورت نمیشم...مشکلش چیه؟″

″تو روزی که یه آدم از معشوقش جدا شده میرقصیم و به سلامتیه همدیگه مینوشیم... انگار میخوایم داشتن کسی رو به رخ بکشیم که اون آدم خیلی وقته پیش از دست داده..و مسخره ترین بخشش هم اینه که اسم این روز ولنتاینه!″

″تو خیلی داری با دید بدی به این قضیه نگاه میکنی! ولنتاین کسی بود که عشق رو به دیگران تقدیم میکرد ؛ چرا فکر میکنی اون با دیدن این احساس در بین مردم زجر میکشه؟″

″کدوم انسان مریضی با دیدن سلامتیه دیگران خوشحال میشه؟
کدوم بچه بی سرپرستی با حس محبت پدر مادر یه بچه دیگه ذوق میکنه؟ 
کدوم نابینایی با شنیدن توصیفات یه انسان بینا حس رضایت پیدا میکنه؟ 
تو هرچقدرم که خیر خواه دیگران باشی نمیتونی حسرت چیزی که ازت گرفته شده رو نخوری!″

″ولی..ولی این درست نیسـ.″

″ولنتاین! اون غمگینه...″

---

صدای چرخیدن کلید و باز شدن در اتفاق جدیدی نبود که باعث تعجب پسر بشه .

پس بدون هیچ اهمیتی به مهمون ناخوندش، صفحه ای از کتاب تو دستش رو ورق زد .

-سلام...

واکنشی به پسر نشون نداد و ورق دیگه ای زد.

ژان نگاهشو ریز کرد تا بهتر بتونه اسم کتاب تو دست پسر رو ببینه و انگار همین کار دلیلی شد تا دوباره ییبو رو مورد خطاب قرار بده.

-اصلا میخونیش؟

کلافه نگاهشو سمت پسر گرفت و با لحن تندی جواب داد.

+پس چی؟ فکر کردی به عنوان دکور گرفتم دستم؟

ژان بیخیالانه شونه ای بالا انداخت .

-آآ..خب پس لازمه بگم دکورت سر و ته؟

ییبو که انتظار شنیدن یه همچین چیزی رو نداشت برای لحظه ای به چشمای خونسرد و شیطون پسر خیره شد و بعد از چند سرفه مصلحتی کتاب رو ، رو میز گذاشت .

+ا..این طوری هیجانش بیشتره!

ژان نگاهشو باریک کرد و به صورت احمقانه پسر که سعی میکرد عادی جلوه کنه زل زد .

-و میشه دقیقا توضیح بدی که تو کدوم بخش سر و ته شده ی ″اقتصاد قبل از رنسانس″ هیجان و شور خوابیده؟

✺Gomeηasai till the Eηd✺′ʸⁱᶻʰᵃⁿ′Where stories live. Discover now