part 9

437 114 14
                                    

چانیول نگاهی به همسرش انداخت دستشو به سمتش برد و دستای کیونگو تو دستاش گرفت : بریم سویا...؟

کیونگ نگاهی به ظرف رو میز انداخت ظرفو تو دستش گرفت وگفت : اینو یادت رفت...

چان خنده ای کرد و گفت : نه یادم نرفته فقط کریس گفت بزاریم تو اتاق بمونه بعد به پذیرش بگیم...

کیونگ متعجب به چان نگاه کرد و گفت : چقد جالب....

چان خندید و ظرف تو دست کیونگو گرفت و رو میز گذاشت و گفت : بیا بریم به پذیرش بگیم

**********

سهون تکیه داده بود و منتظر بود کار منشی پذیرش تموم شه

منشی پذیرش که از سهون خوشش اومده بود گفت : چه کمکی میتونم بهتون بکنم...؟

سهون در حالی که چشماشو میچرخوند گفت : اتاق... ( دستشو رو گیجگاهش گذاشت و با خودش فکر کرد اتاق 2 یا 1 ازون جایی که فکر میکرد شاید کسی به جز خودش نبوده شانسی گفت ) اتاق 2 یه ظرف اسپرمه

منشی پذیرش سری تکون داد و تو برگه ای نوشت : اتاق 2 آقای... ( منتظر به سهون نگاه کرد که فامیلیشو بگه... )

: اوه سهون

: بله آقای اوه سهون ( به بغل دستیش اشاره کرد ) برو از اتاق 2 ظرف و بردار به اسم آقای اوه سهون

: چشم

**********

چانیول نامطمئن به پذیرش نگاه کرد : مطمئنین اتاق 2

: بله اتاق 2 رو آقای اوه گفتن

چانیول در حالی که هنوز قانع نشده بود گفت : باشه شاید 3 بوده

منشی پذیرش با نوشتن اتاق 3 آقای پارک چانیول به چانیولی که داشت از دیدش رد میشد نگاه کرد

: ببخشید..

منشی پذیرش سرشو بالا اورد : بله بفرمایین چه کمکی میتونم بهتون بکنم...؟

: اتاق 3 یه ظرف اسپرمه دکتر وو گفتن باید به پذیرش بگیم...

: بله درسته گفتین چه اتاقی...؟

: اتاق 3

منشی پذیرش با نوشتن : اتاق 3 آقای...

: کیم جونگین

منشی پذیرش با نوشتن آقای کیم جونگین با به یاد اوردن برگه ای که روش اسم چانیولو نوشته بود نگاه کرد

: مطمئنین اتاق 3...؟

: بله مطمئنم

منشی پذیرش با فکر به اینکه شاید چانیول اشتباه گفته چرا که همش میگفت اتاق 2 بعدشم که گفت اتاق 3 قطعا چانیول اشتباه کرده برگه هارو دست پرستاری که بغل دستش ایستاده بود داده و گفت : اتاق 1 و 3 ظرف اسپرم

پرستار با نگاه به برگه های داخل دستش پرسید : پارک شی اتاق...؟

: اتاق 3 جونگین شی هم اتاق 1

**********
سهون به بکهیون که از اتاقی داشت بیرون میومد نگاه کرد و پرسید : حالت خوبه...؟

بکهیون لبخندی به سهون زد و دستشو تو دست سهون گذاشت : آره خوبم فقط...

سهون کنجکاو پرسید : فقط چی...؟

بکهیون درحالی که رو صندلی که داخل راهرو بود میشست به سهونم اشاره کرد بشینه : فقط برا بچهمون مادر اجاره ای از کجا بیاریم...؟

سهون که انگار تازه متوجه شده بود یه مشکل دارن گفت : نه تو خواهر داری نه من...
حداقل یه دوستی هم که بتونه بهمون کمک کنه هم نداریم...

:بیون شی...؟

بکهیون و سهون با صدا زدن بکهیون سرشونو بالا اوردن و به پرستار نگاه کردن : بله

: دکتر لو گفتن بهتون بگم برین اتاقشون

بکهیون با تکون دادن سرش گفت : بله الان میایم...

**********

من سر نوشتن این پارت یه چیزی رو فهمیدم...
اینکه بچه ها پدراشون جا‌به‌جا میشن اشتباه پزشکی نیس بلکه اشتباه سهونه...

با توجه به اینکه این اشتباه ، اشتباه پزشکی نیس باید اسم رمانو عوض کنم اما چون فعلا اسمی به ذهنم نمیرسه همینو میزارم بمونه...

اگه شما اسمی که به این رمان بخوره فهمیدین تو همین پارت بگین عوض کنم..

همچنین تشکر از کسایی که ووت میدن😘

دوستتون دارم❤️

human mistake (خطای انسانی)Where stories live. Discover now