باورشون نمیشد واقعا لوهان همچین حرفی زده بود عقلشو از دست داده بود
بکهیون طاقت نیورد و پرسید : لوهان دیوونه شدی؟ هیچ میفهمی چی میگی؟ من با این دراز واقعا با خودت چی فک کردی؟ من قبول نمیکنم من سهونم و به این غول دراز نمیدم
چانیول اخمی کرد و رو به بکهیون گفت : اولا دراز خودتی دوما منم کیونگسومو با این پسر تخس عوض نمیکنم
جونمیون به بحث چانیول و بکهیون که داشت ادامه پیدا میکرد گوش نکرد و دست سه
گی رو تو دستش گرفت و از اتاق کریس بیرون اومدپوزخندی زد و با خودش فک کرد : این لوهان چشه؟ عقلش سر جاشه؟ شاید از جونگین جدا بشم اما هیچ وقت با هیچ کس که نمیشناسم ازدواج نمیکنم که صرفا فقط پدر بچمه
به سمت تاکسی رفت و سه گی و خودش داخل ماشین نشستن
: کجا برم؟
کمی فک کرد باید کجا میرفت؟ شاید باید میرفتن خونه شایدم میرفتن فرودگاه و یه راست به انگلیس میرفتن اما نه باید میرفت خونه پدر مادر جونگین هر چی نباشه اونا بزرگترن و بهتر میدونن چیکار کنن
جونمیون نمیخواست تنها باشه میخواست با یکی حرف بزنه و اونام راه حلی بهش پیشنهاد بدن پس تصمیمش درست بود میرفت خونه ی پدر و مادر جونگینبعد دادن آدرس چند دقیقه بعد رسیدن از ماشین پیاده شد و منتظر موند سه گی هم پیاده شه
چند دقیقه ای بود اومده بودن داخل و پدر و مادر جونگین ازش پرسیده بودن جونگین کو و جونمیون که منتظر بود هر چی سریعتر توضیح بده در عرض چند دقیقه همه چی رو گفته بود
مادر جونگین خوشحال بود و جونمیون دلیل خوشحالیشو نمیفهمید
یعنی خوشحال بود که سه گی نوش نیست یا چی؟اما پدر جونگین تو فکر رفته بود و حواسش نبود که همسرش خوشحاله و جونمیون در حالی که خودشو خونسرد نشون میده اما در حقیقت از درون به شدت ناراحت و عصبانیه
اخمی كرد و گفت : جونمیون؟
: بله
: یعنی الان اونا دارن اونجا دعوا میکنن؟
جونمیون شونشو بالا انداخت و گفت : نمیدونم تا قبل از اینکه من بیام تازه بحثشون شروع شده بود
: جونمیون چرا کارتو نمیاری کره؟
: پدر جون شما که میدونین کار من تو شرکتمه و شرکتمم تو انگلیس و من نمیتونم و نمیخوام بیام کره
پدر جونگین خونسرد پرسید : چرا نمیخوای بیای کره؟
جونمیون در حالی که درک نمیکرد چرا باید پاشه بیاد کره گفت : آخه دلیلی نداره که بیام کره
: جونمیون دلیل هس تو فقط باید چشماتو باز کنی و این دلیلا رو ببینی پدر سه گی کرس جونگین یه بچه ایی داره که باید ببینتش اینا اون دلیلاین که تو باید بیای کره
![](https://img.wattpad.com/cover/271705021-288-k420387.jpg)
YOU ARE READING
human mistake (خطای انسانی)
Fanfiction✨سهبک چانسو و کایهو سه زوج عاشق و خوشبختی هستند که ناگهانی تصمیم میگیرند بچه بیارن... چی میشه اگه اشتباه پزشکی رخ بده و پدر بچه ها جا به جا بشن... ✨کاپل : هونهو ، چانبک ، کایسو ، کریسهان ، سهبک ، چانسو ، کایهو ✨ژانر : عاشقانه ، اسمات ✨کامل شده