Thirteen |!!!|

267 55 9
                                    

-محتوای خودکشی-
____________________________________

رفتم پیش دوست‌هامون.

همشون گریه می‌کردن.

جیمین توی آعوش مادرش بود.

یونگی و هوسوک همدیگه رو بغل کرده بودند.

یونگی سعی می‌کرد اشک هاش رو از بین ببره ولی موفق نبود.

و هوسوک صورتش رو توی موهای یونگی پنهان کرده بود.

نامجون توی موهای جین گریه میکرد.

و جین روی شونَش.

و من هم اشک می‌ریختم،

روی شونه مادر جیمین.

حدود سه دقیقه، هممون توی همین حالت بودیم.

رفتم و همه رو بغل کردم

و هر بار زمزمه می‌کردم

"ببخشید، دوست دارم"

اونها آخرین کلمات من بودن،

آخرین کلماتی که قرار بود از من بشنون.

همشون در جواب زمزمه می‌کردن

"ما هم دوست داریم ته"

خوشحال بودم که اونها دوستم دارن.

همونطور که من دوست دارم و عاشقتم.

و بخاطر همین، امشب به تو ملحق میشم.

درد،

سختی،

عذاب.

اینها برای من خیلی زیادن.

پس امشب

قراره دوباره چهرتو ببینم

و همینطور برای همیشه.

Dancing with your ghost | TranslatedWo Geschichten leben. Entdecke jetzt